زندگی خصوصی و شخصی بازیگران و سلبریتیها همواره مورد علاقه مردم بوده است و تاکنون فیلمسازان بسیاری آن را به تصویر کشیدهاند.
در سینمای ایران فیلمهای «توفیق احباری» و «سوپراستار»درباره پشت پرده زندگی بازیگران ساخته شدهاند و حالا «گربه سیاه» سومین فیلم محسوب میشود. این سه فیلم البته تفاوت های زیادی در داستان با یکدیگر دارند؛ در «توفیق اجباری» محمدرضا گلزار بازیگری است که شهرت و محبوبیت او را در زندگی شخصی و مشترک دچار مشکل میکند اما در «سوپراستار» یک ستاره سینما بعنوان فردی متنفر از مردم و غرق در فساد به نمایش در میآید و در «گربه سیاه» بهرام رادان شخصیتی سوپرقهرمان است که فضای مجازی برای او مشکلاتی را بوجود میآورد.
«گربه سیاه» از یک سو، شهرت و ثروت ستارگان سینما را دردسرساز معرفی میکند و درباره مشکلات ستاره شدن هشدار میدهد و از سوی دیگر در کوره ستاره سازی میدمد و مقام یک بازیگر معمولی را، در حد یک افتخار ملی بالا میبرد و از او یک بت بیعیب و نقص میسازد تا شخصیت بهرام رادان را در مقابل شخصیت کورش زند با بازی شهاب حسینی در «سوپراستار» قرار دهد و پایانی باشد بر زمزمههایی که این روزها درباره فساد در سینما بلندتر به گوش میرسد.
داستان «گربه سیاه» اما فقط داستان زندگی خصوصی یک بازیگر قهرمان نیست ملغمهای است از انواع و اقسام آسیبهای اجتماعی که به شکل فوقالعاده کلیشهای و تکراری به خورد مخاطب داده میشود؛ از زندگی دروغین شاخهای مجازی گرفته تا ازدواج اجباری، از سوژه نخنما شده ناپدری عیاش گرفته تا جوان مطرود از خانواده سنتی و مذهبی و در آخر تجاوز و دختر فراری و قتل از روی تعصب و غیرت کورکورانه.
فیلم میخواهد با نگاهی آسیب شناسانه به سراغ پدیده شهرت در شبکههای مجازی و اصطلاح لاتهای مجازی برود اما فقط میتواند ژست آن را بگیرد چراکه در طبقهبندی اغراقآمیز فیلمساز زندگی شاخهای مجازی چرک و کثیف و پر از حماقت و دیوانگی است و در مقابل بازیگران سینما و تلویزیون که «بهرام» (بهرام رادان) نماینده آنهاست افرادی به شدت خاکی، متواضع و آرمانگرا و منزه از هرگونه بدی و ناپاکی هستند که از دسترنج خود به جایگاهی که حالا دارند رسیدهاند.
در نگاهی ساختاری فیلم مملو از شخصیتهای اضافه است از آرمان و حانوادهاش گرفته تا ناپدری رها و معصومه و برادرانش. هر کدام گوشهای از فیلم ایستادهاند و راه خودشان را میروند و ساز خودشان را مینوازند و هیچ رشتهای اینها را به یکدیگر وصل نمیکند و میتوان به راحتی هر کدام را از داستان حذف کرد.
به زعم منتقدان مشکل اصلی فیلم یعنی همان تظاهر، به حضور خود رادان در فیلم بازمیگردد که هم تهیهکننده کار است و هم نقش خود را به عنوان یک قربانی این حواشی که توسط اینفلوئنسرها ایجاد میشود نشان میدهد. به تعبیری فیلم برای خودش گریه و زاری میکند. اینگونه پیام فیلم بجای آنکه نقدی درباره عدم «فرهنگ شهرت» بزند بیشتر نگرانی ریاکارانهای درباره خدشهدار شدن شهرت بازیگران دارد.
در نهایت فیلم سینمایی «گربه سیاه» از بیان داستان اصلیاش یعنی آسیبهای فضای مجازی و نقش آن در نابودی زندگی جوانان عاجز است، داستانی که بخودی خود تلخ و سیاه است و دیگر نیازی نیست تا فیلمساز با چپاندن انواع و اقسام مشکلات آن را تلختر کند تا برای مخاطب جغرافیایی بسازد که در آن تمام اقشار از مذهبی و مسجدی گرفته تا عیاش و قمارباز درحال تباه کردن زندگی جوانان هستند و در این بین فقط قشر بازیگران منزه و پاک ماندهاند که گربههای سیاه مجازی در کمین شکار آنها هستند.
فارس