رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 14640

آیا کودکان کار خیابانی یک "مساله اجتماعی" است؟

هر گاه یک کودک دستفروش را می بینیم  با خود می گوییم اگر بالای سر این بچه یک سقف بود  و غذای گرمی برای او فراهم بود  او می توانست  همچون بچه های دیگر پشت میز درس  و مدرسه بنشیند . اما این تنها بیان آرزوها و خواسته های ما (آدم بزرگ های جامعه بزرگ تر ) از ماجرای کودکان کار و خیابان است!شاید آنها از وضعیت فعلی خود راضی باشند و آن را به شرایط مطلوب تعریف شده برای یک کودک، که مورد نظر جامعه بزرگ تراست، ترجیح بدهند، آنگاه  تمام روال برنامه ریزی های مان در زیر هاله ای از تردید قرار می گیرد. او ارزش های جامعه پرزرق و برق و سرشار از مادیات را پذیرفته و ان را ملکه ذهن کرده وبه خوبی  می داند که راه رسیدن به این اهداف مادی در جامعه بزرگ ترهموار نیست و او مشتاقانه به دنبال وسایل دیگری برای رسیدن به این ارزش ها ورهایی از فقری است که تار وپودش را در بر گرفته ، اواین وسایل را باید در خرده فرهنگ خود بیابد و ارتکاب جرم یک گزینه در دسترس است که فرآیند اجتماعی شدن این کودکان آن را پیش بینی پذیر می کند.
حال باید دید که  آیا می توان به  سوژه کودکان کار خیابانی  به عنوان یک "مساله اجتماعی"  پرداخت؟ برای اطلاق عنوان "مساله اجتماعی" به یک سوژه باید پیش فرض هایی فراهم باشد تا بتوان  به نگاه ژرف تری به موضوع کودکان کار خیابانی دست پیدا کنیم. لیونارد بیکمن و همکاران  وی (1981) پیشنهاد می کنند که برای اطلاق  مساله اجتماعی به یک وضعیت چهار معیار وجود دارد.
نخست، موقعیت باید یک اثر منفی بر روی بعضی از مردم اعمال کند.بی تردید پدیده کودکان کار خیابانی در گام  اول یک قربانی دارد و آن همین کودکان بیگناهی هستند که بدون دخالت در انتخاب شیوه زندگی خود ، به اجبار در شرایط اسف باری زندگی می کنند .
دوم ،تعداد نفراتی که از آن رویداد متاثر می شوند  باید به حساب گرفته شوند ، یعنی هر قدر تعداد بیشتری از مردم تحت تاثیر باشندموقعیت مزبور به طور جدی تر مساله اجتماعی شناخته می شود.  گذشته از قربانی بودن کودک کار خیابانی این قربانیان به آرامی و با کشیده شدن به دام جرم جامعه را نیز قربانی می کنند .
سوم ،موقعیت مورد نظر باید با موقعیت های دیگر تعامل داشته باشد. مسایل اجتماعی بر خلاف موقعیت های ناخوشایند موقتی به طور معمول دارای تاریخچه ای طولانی هستندوبا پدیده های دیگر تداخل عمل دارند و راه حل های زیادی در مورد آن ها مورد آزمایش قرار گرفته است. کودکی که بدون مهر و محبت رشد می کند به زودی بدل به یک کینه توز نسبت به جامعه بزرگ تر و هنجارها و آدم هایش می شود و از هر فرصت برای همنوایی با سایر خرده فرهنگ های بزهکار استفاده می کند . کودکی که زاییده ی  فقر و جامعه بی هنجار است و ریشه در خانواده های سست بنیان و گرفتار در فقر (در همه ابعادش) دارد به راحتی می تواند در شهرهای پرهیاهو به گروه های تبهکاری بپیوندد و زیر پوست شهر زندگی کند زیرا کودک کار خیابانی همراه با شهر و معضلات شهر نشینی متولد شده است.
چهارم ،یک مساله اجتماعی با اتفاق نظر شناخته می شود . جامعه به طور کل یا بخش مهمی از آن موافقت دارند  که یک موقعیت خاص مساله ای اجتماعی است.  این شرط  بیکمن و همکارانش تا حدودی در مورد این کودکان  مصداق ندارد و بیشتر از هر چیز نیز به دلیل اهمال و کوتاهی اندیشمندان و پژوهشگرانی است که به دلیل چشم فروبستن سیاست گذاران تا کنون به این وادی وارد نشده اند وگر نه کیست که قصه تلخ این کودکان را شنیده باشد و متاسف نشده باشد.
 شرایط رشد و نمو و زندگی این کودکان وضعیت بغرنجی را بوجود آورده که نه تنها تهدید کننده ارزش ها و هنجارهای جامعه بزرگ تر است بلکه کمتر ذهن انسانی را می توان تصور کرد که از دیدن این ماجرای تلخ به اندیشه فرو نرود. تصور کودکی که  به جای بازی کودکانه به بازی خطرناکی چون عضویت در خرده فرهنگ های بزهکاری کشانیده می شود و محروم از محبت و یاری خانواده دلخوش به تایید گروهی است که او را زیر چتر حمایت خود دارد کدام فردا را برای خود ترسیم می کند؟ به کدام ارزش ها و هنجارها پایبند است؟ شخصیت و منش او در مسیر تایید کدام پاداش هاست؟
آمارتیا سن در این مورد می گوید: موضوع نگران کننده کار کودکان یک مساله در ارتباط با بردگی  و اسارت است  چون بسیاری از کودکانی که در کارهای  تحمیلی مشغول به کار  می شوند ، مجبور به انجام آن کارها هستند . ریشه های چنین بردگی به محرومیت اقتصادی  خانواده های آن ها – که گاهی خود نیز تحت نوعی بردگی  در برابر کارفرمایان هستند- بر می گردد و در راس موضوع تکان دهنده کار کودکان ، وحشیگری  و بی رحمی اجبار کودکان به انجام آن کارها قرار دارد( سن،1381: 129) . بچه ها با اهرم خشونت - وترس پیامد تکرار آن - و به کمک تنبیه و پاداش  در این گروه ها به اجرای نقشی که برای آن ها در نظر گرفته شده ،می پردازند ، تنبیه برای تخلف از مقررات گروه و پاداش برای وفاداری و خدمت به گروه.این گروه ها را باید به صورت سیستم دید و این سیستم مانند هر  مجموعه دیگربه دنبال بازتولید ورشد است وانطباق با سیستم های پیرامونی را جستجو می کند و برای رسیدن به اهداف خود، روش ها و هنجارهای خاصی را دارد.
اما این تمام ماجرا نیست ما می توانیم  با پذیرفتن پدیده کودک کار خیابانی به عنوان یک مساله اجتماعی و با تکیه بر روش های علمی در جستجوی راه حل باشیم . برای قرار گرفتن در مسیر طولانی بازاجتماعی کردن این کودکان و جلوگیری از پیوستن آن ها به چرخه فقر – جرم باید در یک اقدام اساسی بپذیریم که در جامعه ما پدیده ای تلخ و گزنده به عنوان کودک کار خیابانی وجود دارد.در اثر فقر این کودکان آسیب می بینندو به اجبار شیوه خاصی از زندگی را به آن ها تحمیل می شود و آن ها نیز در عوض نسبت به جامعه نگاه بدبینانه و شاید انتقام جو دارند چون با وجود دنیای خاصی که او را پذیرفته در مقابل خویش دنیای آدم های عادی جامعه را می بیند که چگونه کودکان به همراه خانواده های خود حال و هوای متفاوتی با او دارند و شاید مهم ترین محرومیت های خویش را ، گرمای عشق و محبتی که برخی از والدین نسبت به کودکان خود ابراز می کنند ،  نظاره گر است و بذر کینه را در سینه کوچک خود می کارد.
جامعه به کودک کار خیابانی چه داده است؟ آیا غیر از چشم فروبستن بر این "ظلم مضاعف" کار دیگری کرده ایم؟ کدام برنامه منسجم و بر اساس کدام پژوهش های علمی برای این کودکان تدوین شده است؟ تعداد این کودکان  را چگونه برآورد می کنیم ؟ چه میزان بودجه برای بازاجتماعی کردن این کودکانی که کودکی خود را در بی تفاوتی جامعه گم کرده اند ، اختصاص داده ایم . چرا نباید یارانه این بچه ها را برای خودشان هزینه کنیم . هر چند که هیچ گونه آمار مستدلی در مورد تعداد کودکان کار خیابانی منتشر نشده است اما اگر با فرض عدد ناچیز 20 هزار کودک کار خیابانی در سطح شهر تهران و یارانه 45 هزار تومانی در هر ماه باید حدود 900 میلیون تومان بودجه در هر ماه برای رسیدگی به این کودکان در اختیار داشته باشد  . یارانه این بچه ها کجاست؟ آیا کسی دریافت می کند؟ چرا؟ آیا دولت پرداخت نمی کند؟ چرا؟ این بچه ها مستحق ترین افراد برای دریافت یارانه هستند و گام نخست در اجرای عدالت اجتماعی .این کودکان امروز قربانی جامعه هستند و اگر ما تصمیم نگیریم که یک "گفتمان" گسترده در سراسر بخش های مرتبط برای بررسی وضعیت آن ها را شروع کنیم ، شک نکنید که آن ها فردا جامعه را قربانی می کنند.
این کودکان بدون هیچگونه حمایت و آموزشی  در خیابان های شهرها و در بین  دریایی از آدم و ماشین رها شده اند و بسیار زودتر از موعد مقرر و بدون هیج آمادگی قبلی در فضای عمومی شهرها پراکنده هستند ، درست مانند کودکان تا قرن هفدهم  میلادی . فیلیپ اریه ، تاریخدان فرانسوی درباره آن دوران می گوید کودکان  در همه امور  زندگی بزرگسالان شرکت می کردند  و در محیط شهری پراکنده بودند  و در همه جا در کنار بزرگسالان  دیده می شدند. نگاهی که به این کودکان توسط سرپرستان یا بهتر بگوییم کارفرمایان بزهکارشان می شود همان نگاهی است که در قرون وسطی به کودکان می شد .همواره گمان بر این بوده  که کودک بزرگسالی است  با اندام های کوچکتر و قوای بدنی کمتر. این کودکان نیز در دو دنیای متفاوت رفت و آمد دارند ، از یک سو باید برای انجام وظیفه و نقشی را که در گروه عهده دارشده به میان مردم عادی جامعه بیاید و از سوی دیگر در پشت پرده این نمایش ، همنشینی با خرده فرهنگ بزهکاری و مجرم را تجربه می کند و در هر دو دنیای ذکر شده این کودک غریبه ای است که بدون اراده به آنجا رانده شده است.
 بروس کوئن در مورد اجتماعی شدن می گوید:افراد بشر با درونی ساختن فرآیند اجتماعی شدن ، می آموزند که  چگونه به نیازهای  زیستی خود به نحوی که از لحاظ اجتماعی پذیرفتنی باشد ، پاسخ گویند. اصطلاح "لحاظ اجتماعی" به ارزش ها و هنجارهای یک جامعه یا گروه اشاره دارد ، ارزش ها و هنجارهای گروهی که کودک خیابانی به آن تعلق دارد کدام است؟ کودک کار خیابانی در فرآیند نوع خاصی از اجتماعی شدن (در قالب گروه) می آموزد که نیازهای خود را به گونه ای پاسخ گوید که منطبق بر ارزش های حاکم بر گروه است . شخصیت انسان  در حد وسیعی  به منزله حاصل  تجربه فرد در قالب گروهش رشد می یابد .ارزش ها ، هنجارها  ، وجهه نظرها و باور های  گروه ، همگی به شکل گیری شخصیت فرد کمک می کند . بدون این تجربیات  گروهی ، شخصیت رشد  نخواهد کرد.هر از چندی تعدادی از این کودکان دستگیر و به مراجع ذیربط سپرده می شوند تا شاید راهی به دنیای کودکی گمشده خود و شرایط عادی یک کودک را پیدا کننداماغافل از اینکه این کودکان بیش از هر چیز نیازمند  فرآیند "بازاجتماعی " شدن هستند . به اعتقاد کوئن از نو اجتماعی شدن مستلزم آموختن شیوه های تازه ای  در سبک زندگی  و پذیرش شبکه  جدیدی از الگوهای  رفتاری است..در گام نخست این کودکان نیازمند آن هستند که در مدارس ویژه اصول شهروندی به آن ها آموزش داده شود وآنگاه اولویت بعدی یعنی یادگیری سواد کاربردی و حساب کردن،خواندن و نوشتن ، در دستور کار قرار می گیرد . کودکان کار خیابانی  محروم از محبت ، اسیر خشونت و دربند فقر و جهل و فساد هستند که تحت سرپرستی افرادی قرار دارند که کمترین صلاحیتی برای این کار ندارندو در یک کلام دچار پدیده "بدسرپرستی" هستند. شاید قیاس درستی نباشد که وضعیت این کودکان را با مردم قرون وسطی مقایسه کنیم اما این کودکان فارغ از همه "قید و بندهای اجتماعی "به شدت نیازمند بازاجتماعی شدن هستند.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها