سفرنامه بلیز، جستجو در بقایای مایا
ساعت 24-بلیز کشوری است ناشناخته در آمریکای مرکزی. با سفرنامهای از این کشور و گشت و گذار در خواستگاه تمدن مایا همراه باشید.
به همین بهانه به سراغ خاطراتی از سفر یک ماجراجو، «خسه تابیت» (Jesse Tabit)، به این کشور رفتهایم. لازم به اشاره است که این سفرنامه از زبان خود نگارندهی آن است.
قبل از هر مورد باید اعتراف کنم که من یک ماجراجوی حرفهای نیستم. فقط از زمان بچگی با دیدن هر فیلم قهرمانی و ماجراجویانهای، حس کنجکاویام تحریک میشد و آدرنالین ترشح میکردم! با این وجود هیچوقت حتی فکرش را هم نمیکردم که دست به چنین کارهایی بزنم و به مناطق دورافتاده سفر کنم.
به هر ترتیب که بود به شکل باورنکردنیای برنامهی سفرم به منطقهای بکر جور شد و در نهایت بلیز مقصد سفر من شد. کشوری بکر و کمتر شناختهشده که در آمریکای مرکزی قرار دارد. شهر «سن ایگناکیو» (San Ignacio) شهری بود که با تاریخی کهن و طبیعتی دستنخورده، منتظر من بود. با این مشخصات میتوانستم برای اولینبار مانند فیلمهای هالیوود به دل طبیعت و ماجراجویی بزنم.
بلافاصله با قدم گذاشتن در یکی از محلهای قدیمی متوجه شدم که به یکی از تاریخیترین و کهنترین مناطق کرهی خاکی آمدهام. این منطقه که از خواستگاهها و مکانهایی است که تمدن مایا در آن حضور داشتند، به خوبی گواه این امر بود. نام این منطقه که «کاهال پچ» (Cahal Pech) است، به معنی «منطقهی چوبها» است. با توجه به مستندات و شواهد، قدمت این محل را میتوان به ۱۱۰۰ تا ۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نسبت داد. زمانی که از آن بیشتر به عنوان چراگاه و مرتع استفاده میشده است.
با کمی جلوتر رفتن به صحن بزرگی رسیدم. مکانی که از راهروها و میدانهای متعدد تشکیل میشد. از این محل به عنوان زمین بازی و مسابقات ورزشی استفاده میشده است. رقابتهایی شبیه به راگبی و بسکتبال امروزی که با توپ و تجهیزات مخصوصی برگزار میشد و احتمالا تیم بازنده برای خدایان قربانی میشد! همین موضوع شرایط را برای عضویت و طرفداری از تیمی بهخصوص، کمی دشوار میکرد.
پس از گشت و گذار در این میادین به غار «بلو هل» (Blue Hole) رفتم. مکانی که طبیعت منحصربهفرد این منطقه را در خود جای داده بود. تصمیم گرفتیم همراه با راهنمای تور در این غار کند و کاو کنیم. برای گذر از برخی مسیرها مجبور بودیم مانند اهالی مایا سینهخیز جلو برویم. هرچه پیش میرفتیم، مسیرها تنگتر و تنگتر میشدند.
از طرفی هالهای از گرد و خاک و مواد معدنی در هوای غار دیده میشد و از طرف دیگر خفاشهای آویزان را میدیدیم. جلوتر که رفتیم بالاخره توانستیم به آثار و دستنوشتههای حکاکی شده بر دیوار که بر جای مانده از زمان مایاها بود، برسیم. در عجب بودم که برای چنین کاری چرا جایی به این تنگ و تاریکی را انتخاب کرده بودند! به هر ترتیب که بود توانسیم از غار خارج شویم و جان سالم به در ببریم.
همانطور که گفتم بلیز هر کسی را برای ماجراجویی طلب میکند. به همین دلیل پس از خارج شدن از غار نوبت به سواری رفتن و گشت و گذار در دل طبیعت آن رسید. توری ۲ ساعته که در جنگلهای این منطقه و سوار با اسب پیموده میشد.
مانند دیگر مناطق جنگلی انبوه، مسیرها بسیار بههم شبیه بودند و حقیقتا بدون راهنما و تیم حرفهای، احتمال گم شدن در آن بسیار بالا بود. از طرفی چنین تجربهای آن هم سوار بر اسب و در حال خوردن میوههای تازهی جنگل بسیار وصفناشدنی است.
پس از یک ساعت اسبسواری و گذشتن از شاخ و برگهای تودرتو به یک آبشار و رودخانهای خروشان رسیدیم. به راستی که این منطقه هیچ چیزی از جنگلهای آمازون کمتر نداشت.
ناگهان از خود بیخود شدم و برای آبتنی به رودخانه پریدم. چشماندازها و مناظری که پیش رویم بود به معنای واقعی کلمه محصورکننده بودند.
پس از تور جنگل و ماجراجویی در طبیعت منطقه، به محل اقامتم برگشتم و کمی استراحت کردم. عصر آن روز تصمیم گرفتم که سری هم به محوطهی هتل بزنم. اینجا بود که برای اولینبار توانستم ایگوانا ببینم. دایناسورهای کوچک یا مارمولکهای بزرگی که موجودات جالب و بامزهای هستند.
این بود سفرنامهای مختصر از خاطرات فراوان سفرم به بلیز. کشوری دورافتاده و شگفتانگیز که بسیاری از اولینها را در آن تجربه کردم. اگر تاکنون مانند من دنبال ماجراجویی در فیلمهای هالیوودی بودهاید یا اگر کلا اهل ماجراجویی هستید، حتما بلیز را در فهرست مقاصد سفرتان قرار دهید.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.