ساعت24 - پیش از ارایه هر تحلیل یا توصیفی در مورد اینکه آیا شرایط این روزهای سیاست داخلی ما به ویژه نزد بدنه اصلاحطلبان شرایطی مشابه سالهای میانی و پایانی دوره دوم دولت اصلاحات است یا نه؟ و در پی آن توصیه به عبرتآموزی طرفین ماجرا یعنی دولتیها و حامیان اصلاحات شود؛ باید به صحت یک گزاره تاکید کرد.
div>حسن اسدی زیدآبادی در روزنامهاعتماد نوشت: پیش از ارایه هر تحلیل یا توصیفی در مورد اینکه آیا شرایط این روزهای سیاست داخلی ما به ویژه نزد بدنه اصلاحطلبان شرایطی مشابه سالهای میانی و پایانی دوره دوم دولت اصلاحات است یا نه؟ و در پی آن توصیه به عبرتآموزی طرفین ماجرا یعنی دولتیها و حامیان اصلاحات شود؛ باید به صحت یک گزاره تاکید کرد.
این گزاره صحیح و عینی که امروزه در فضای عمومی جامعه اعم از فضای مجازی و واقعی قابل مشاهده و ردیابی است عبارت از این است که اولا پس از تجربه کمپین انتخاباتی روحانی در انتخابات ٩٦ و سطح کمیت و کیفیت حضور وی در آن از چندی پیش بهت و شگفتی ویژگی عمده افکار عمومی نسبت به عملکرد او در ماههای جاری است تا جایی که هر کس بر ظن خویش در پی کشف علتی و جستوجوی خبری در پس پرده سیاست بوده و بر این اساس سعی کرده تا توضیحی برای این عدم تطابق و طبعا شگفتی عمومی پیدا کند.
ثانیا این روزها میتوان گفت که ناامیدی از عملکرد و رویکردهای دولت دوم روحانی به ویژه شخص وی به نحو فزایندهای در فضای جامعه و به ویژه آنها که بیشتر به حوزه سیاست علاقهمندند، حاکم است. از این رو به نظر میرسد تحلیلی که با نفی این دو واقعیت یا تلاش برای تقلیل موضوع به سناریوهای امنیتی رقیب و... ارایه شود راه به جایی نبرده و از قضا بر وخامت اوضاع خواهد افزود. در عین حال اگر هم تصور کنیم با بازپخش کلیپهای شورانگیز انتخاباتی و مرور شعارها و تذکر چرایی رای به روحانی در سال ٩٦ میتوان دردی را دوا کرد باز هم راه به جایی نمیبریم. پس چه بهتر که با قبول این واقعیتها، نگاهی به موضوع بیندازیم.
شاید پیش از مقایسه وضع امروز با دوره دوم اصلاحات و احیانا عبرتآموزی از آن دوره و انذار نسبت به تکرار تاریخ بهتر آن باشد که به برخی دلایل بروز وضع کنونی بپردازیم. به گمان صاحب این قلم عواملی چند در ایجاد فضای مورد بحث دخیلند. نخست آنکه نباید فراموش کنیم که محور عمده جلب رای ٢٤ میلیونی روحانی در سال ٩٦ همچنان هراس از رقیب بوده است. به عبارت دیگر در غیاب نامزدهای صددرصدی اصلاحات محور اصلی دعوت از مخاطبان برای رای به روحانی، انذار آنها نسبت به روی کار آمدن تندروها و به طور مشخص نامزد آنها یعنی آیتالله رییسی بوده است.
از این جهت انتخابات ٩٦ در فضایی کاملا گفتمانی و قطبی منجر به پیروزی قابل توجه روحانی شد. اثبات این موضوع نیز با ارجاع به مهمترین شعار انتخاباتی کمپین روحانی و اصلاحات یعنی «به عقب بازنمیگردیم» کار بسیار سهلی است. در چنین شرایطی شاید بدیهی باشد که با فروکش کردن فضای انتخاباتی و رفع خطر عینی و قریب الوقوع قدرت گرفتن تندروها و دست بالاشدن گفتمان پیگیری مطالبات، موجی از ناامیدی حاکم شود. صدالبته که شعارهای تند و تیز انتخاباتی روحانی و سپس رویکردهای آشکارا متعارض وی در چینش کابینه امری مقدر را که میتوانست یک یا دو سال دیگر رخ دهد؛ تسریع کرده است.
همچنین نباید از یاد برد که به واقع دولتمردان و اعضای کابینه روحانی که به قول خودش دولتی فراجناحی است از هرگونه احساس تعلق به آینده یک گفتمان فکری و سیاسی مشخص فارغ بوده و لذا صرفا در حد تواناییها و محدودیتهای بودجهایشان درپی بیرون کشیدن گلیم حوزه و بخش تخصصی خودشان و در واقع تمشیت روزمره امور دستگاه خود هستند و عملا نقشی در فضای سیاسی کشور ندارند. فی الواقع وقتی شخص حسن روحانی تصمیم میگیرد که با کنارهجویی از اصلاحطلبان اصیل، بار سخنگویی سیاسی کابینه را به تنهایی به دوش کشد، هر روز غیبت یا سکوت او موجی بر امواج ناامیدی میافزاید.
با این همه آیا «عبور از روحانی» معنای سیاسی یا منفعت خاصی برای به ویژه طیفهای مختلف اصلاحطلبان دارد؟ پیش از هر نوع بررسی باید اذعان کرد اصلاحطلبان نمیتوانند خود را از تبعات عملکرد روحانی نزد افکار عمومی رها سازند. به تعبیر دیگر تکرار رویه اصولگرایان در عدم پذیرش مسوولیت رفتارهای احمدینژاد به عنوان نوعی بداخلاقی سیاسی نه تنها شدنی نیست بلکه در شأن جریان اصلاحات و موازین اخلاقی مورد قبول ما به عنوان نیروی اصلاحطلب نیست که در این صورت نزد افکار عمومی هم بازنده سیاست و هم بازنده اخلاق خواهیم بود.
پس از ذکر این نکته میتوان به نفی مشابهت تاریخی میان فضای کنونی و سالهای ابتدایی دهه ٨٠ پرداخت. در آن ایام به ویژه تصور دانشجویان و بسیاری از فعالان سیاسی آن بود که رییس دولت اصلاحات رهبر جنبش اصلاحی است و با این وصف در پیگیری مطالبات کوتاهی میکند. به واقع در آن زمان جریان اصلاحات بالمباشره و نه معالواسطه در دو قوه مجریه و مقننه حضور داشت و عملا نیروی سیاسی سازمان یافته دیگری که حامی تغییر و اصلاح در درون کشور باشد، وجود نداشت.
بنابراین تحمیل محدودیتهای پروژه رفرم پارلمانتاریستی به کارگزاران اصلاحات در حکومت و عدم درک این فشارها از سوی بدنه جنبش اصلاحات از جمله دانشجویان موضوعی همچون «عبور از خاتمی» را پیش کشید. البته در همان ایام نیز هیچکس نتوانست مقصد این عبور و مرور را نشان دهد و گویی صرفا مبدا برای همگان معلوم بود. با این حال در همینجا ذکر این نکته ضروری است که در آن ایام باور عمومی فعالان دانشجویی کاملا معطوف به پیشبرد مطالبات تحول طلبانه بود و مساله بازگشتناپذیری دستاوردهای اصلاحات تا آن روز بطور ناخودآگاه مفروض انگاشته میشد که خود خطایی بزرگ بود. البته نقد همین تجربه نیز بود که بسیاری از ما را بر آن داشت تا در ایام انتخابات ٩٦ دایما بر امکان بروز روند سقوط سنگرهای فتح شده اصلاحطلبانه تا درون سلولهای انفرادی تاکید کنیم.
به هر روی موقعیت امروز از منظر کنار ماندن جریان اصیل اصلاحات و جنبش اجتماعی وابسته به آن از مناصب قدرت حائز اهمیت است. در واقع در شرایط کنونی یک نیروی مهم سیاسی و حامی تغییر و دموکراسی در کشور وجود دارد که ضمن حمایت از دولت روحانی به عنوان نامزد منتخب در انتخابات ریاستجمهوری دست خود را برای انتقاد مشفقانه و پیگیری مطالبات باز میبیند. همینجاست که باید تاکید شود درمان درد ناامیدی در کشور انسجام دوباره نیروهای اصیل اصلاحات و تاکید بیشتر آنها بر هویت گفتمانی شان است. اصلاحطلبان باید بپذیرند که باید به ترمیم و به روزرسانی گفتمان خود مبادرت کنند و با جلوگیری از دست بالاشدن سیاسیون کارمندصفت که سیاست ورزی را فارغ از تکیه به قدرت جنبش اجتماعی اصلاحات و صرفا در لابیهای پشت پرده و به نحوی کاسبکارانه دنبال میکنند، حضور خود را در جامعه و افکار عمومی پررنگتر کنند.
اصلاحطلبانی که طی دهه گذشته وفاداری خود را به آرمانهای ملی از طریق پرداخت هزینههای گزاف به جامعه اثبات کردهاند امروز با ایستادن بر سکوی پرافتخار سلامت و منزه بودن از فساد باید هرچه بیشتر با مردم سخن بگویند و در هر مورد مخاطرات پیش روی کشور و منافع ملی را با آنها در میان بگذارند. بهعلاوه ایشان باید با انتقال دغدغههای مردم به دولت روحانی نسبت به برخی کمکاریها و مدیریتهای ضعیف در این دولت اعتراض و تلاش کنند تا از موقعیت خود نزد افکار عمومی بهره برده و اولا برنامه کار پیش روی دولت روحانی بگذارند و ثانیا با توضیح شرایط واقعی کشور و گفتن آنچه دولت به هر دلیل قادر به گفتن آن نیست روحانی را در پیشبرد برنامههای اصلاحی مقدور همچون حذف ردیفهای زاید از بودجه عمومی یا تصویب و اجرایی کردن لوایح مربوط به حقوق شهروندی کمک کنند. به این ترتیب جان کلام این نوشتار آن است که همه ما به ویژه جوانان آرمان خواه اصلاحطلب و تحول خواه ضمن حفظ رویکرد آرمانگرایانه خود توجه داشته باشیم که امور مربوط به پروژه اصلاحطلبی را به کلی از دریچه دولت دوازدهم نبینیم.
روند اصلاحات در کشور ما ابعاد گوناگونی دارد که تنها بخشی از آنها از مسیر دولت و حکومت میگذرد. اگر هم از روحانی میخواهید ناامید باشید مهم نیست؛ مهم این است که اصلاحطلبی در کشور ما همچنان باید زنده بماند و فضاهای بیشتری به ویژه در سطح جامعه برای فعالیت پیدا کند. نقد دولت را فراموش نکنیم اما فعالیت اصلاحطلبانه را به همین مقدار فرونکاهیم؛ کارهای نکرده بسیاری پیش رو داریم که با وجود همین دولتی که میکوشد نه سیخ را بسوزاند و نه کباب را با اندکی خلاقیت میتوان به انجام آنها همت گماشت.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.