چگونه میتوانیم روابط استراتژیک دنیای بیست سال آتی را پیشبینی کنیم؟
ساعت24-در سالهای اخیر زیاد درباره افول قدرتهای بزرگ در سالهای آتی شنیدهایم. موضوعی که آیندهای متفاوت از امروز را در عرصه سیاسی دنیا نوید میدهد. اما این امر چگونه ممکن خواهد شد؟
حالا بهنظر میرسد با شرایطی مشابه آن دوران مواجهیم. درواقع زنجیرهای از تغییرات جدید در سپهر سیاسی دنیا روزگار امروز را در آستانه تغییراتی عمده قرار داده است. تغییراتی برگرفته از شرایط سیاسی داخلی بازیگران کلیدی عرصه سیاست جهان که بهنظر میرسد نه تنها وضعیت خود آن بازیگران کلیدی، که روابط قدرتهای بزرگ جهان را نیز دستخوش تغییراتی عمده خواهد کرد؛ و البته در تغییرات آتی ترکیب قدرتهای دنیا نقش موثری خواهد داشت. نقشی که میتوان از آن بهعنوان دگرگونی و تغییر در توازن قدرت در دنیا نام برد. از این روست که از شرایط سیاسی جهان این موضوع بدیهی دریافت میشود که دنیا در معرض دگرگونی تاریخی دیگری قرار گرفته است.
این تغییراتی که تحلیلگر را به چنین نتیجهای میرسانند، میتوان در فهرستی کوتاه چنین خلاصه کرد: از بین رفتن مرکزیت سیاسی در شماری از دموکراسیهای پیشرفته؛ تمایلاتی شبیه به نیروهای گریز از مرکز در شماری از ساختارهای قدرتمند بینالمللی و حتی منطقهای- شبیه اتفاقی که در ماجرای برگزیت پیش آمد؛ تمرکز بر روند اقتدارگرایی در کشورهایی چون چین و روسیه؛ و البته مهمتر از همه از بین رفتن رهبری اخلاقی آمریکا در دنیا- که همه و همه آیندهای متفاوت از امروز را نوید میدهند.
در چنین زمینهای چگونه میتوانیم روابط استراتژیک دنیای بیست سال آتی را پیشبینی کنیم؟
در یک بازه زمانی میانمدت؛ مساله کلیدی در روابط میان قدرتهایی که نظم جهان در سالهای بعد از جنگ دوم جهانی را شکل بخشیدند و البته دولتهایی که برای این نظم جهانی چالش ایجاد کردند، بنا کردن پارادایم جدیدی مبنی بر زیر سوال بردن آن نظم دیرینهسال است. اینکه روابط میان قدرتها قرار است در چه جهتی پیش روند، موضوعی است که در پنج یا نهایتا ده سال بعد روشن خواهد شد. شاید هم البته تکلیف این ماجرا بسیار زودتر روشن شود. در این وادی سه سناریوی محتمل را که امکان وقوعشان بیشتر از سناریوهای دیگر است، با هم مرور میکنیم.
اول اینکه پارادایم حال حاضر که تحت سلطه کشورهای غربی ایجاد شده، بر ضعف و فترت و تفارقی که به آن دچار آمده غلبه کرده و فضایی برای حرکت دوباره بهسوی انقلاب دموکراتیک خلق خواهد کرد. در طی این روند، فضایی باید ایجاد شود تا قدرتهای در حال منازعه تشویق شوند در حرکت بهسوی هدف غایی که همان دموکراسی است، در کنار هم قرار گیرند. این جریان را که میتوان تجدید حیات لیبرالیسم بینالملل نامید، در حقیقت نسخه اصلاحشده پارادایمی است که از زمان اتمام جنگ دوم جهانی بر دنیا حاکم بوده است.
دومین نتیجه احتمالی هم در نهایت دولتهای در حال منازعه را زیر پرچم پارادایمی تحت هدایت غرب جمع خواهد آورد- اما در این بین روسیه و چین ساز خودشان را خواهند زد و در نهایت شاهد دنیایی چند قطبی خواهیم بود
نتیجه احتمالی سوم نیز تا حدودی به نتیجه دوم شباهت دارد، در عین اینکه یک تفاوت بنیادین آن را در قیاس با نتیجه دوم یکسر متفاوت جلوه میدهد.
ظهور یک دنیای چند قطبی ممکن است باعث بروز خشونتهایی شود که بیگمان پردامنه خواهند بود و نقاط گوناگونی را در سرتاسر جهان شامل خواهد شد. ماحصل این وضعیت تا حد زیادی جهان را شبیه به اوضاع اواخر قرن نوزدهم خواهد کرد که در آن روزگار هم نیاز به نظمی نوین در جهان احساس میشد. این نتیجه محتمل را کارشناسان امر بحران ژئواستراتژیک خواندهاند که فصلی نوین در منازعات جهانی را نوید میدهد.
عوامل و عناصر و فاکتورهایی که میتوانند دنیا را به این سه فرجام مختلف برسانند، تحت تاثیر پنج عامل کلیدی قرار دارند.
فاکتور اول نگاه به پایداری اقتصادی شخصیتهای اصلی جهان دارد- اینکه آیا مدل اقتصاد قدرتهای جهانی قادر به تولید ثروت برای پیگیری برنامههای مدنظرشان و اجبار دیگر کشورها برای ادامه دادن این راه هست یا نه.
فاکتور کلیدی دوم ناظر به این پرسش است که آیا این قدرتها قادر به کاهش شکافهای طبقاتی و نابرابریهای اقتصادی بین شهروندانشان هستند یا نه. در این زمینه وجود و بروز هر گونه شکافی میتواند مانعی باشد در ایجاد یک نظم جدید برای دنیای پیش رو.
سومین عامل به تواناییهای حکومتهای رقیب ربط دارد. آیا دولتهای دموکراتیکی که از نظر سنتی تاریخی استبدادی دارند، قادر به تمایز میان ارزشهای سنتی خود و ارزشهای دموکراتیک جدید خواهند شد؟ آیا دولتهای اقتدارگرا قادر به برقراری پارادایمی جدید خواهند شد؟ آیا دولتهایی که از این توانایی بهرهمندند، بهخصوص آن دولتهایی که از انحصارطلبی سیاسی حاکم بر سرزمینشان در این زمینه سود میبرند، قادر به راهنمایی جوامع تحت امرشان به سمت ارزشهای نو خواهند شد؟ یا اینکه دنیا در نهایت به نوعی پارادایم دموکراتیک ختم خواهد شد که بیشباهت به دموکراسی جوامع آزاد در دهههای اخیر است؟
مورد دیگر، احتمال یا امکان رسیدن به موفقیت از طریق راهحلهای نظامی است- که مثلا قدرتی به این نتیجه برسد که از بین بردن چالشهای موجود میان آن کشور با رقبایش از طریق راهحل نظامی بهترین، سریعترین و البته بهصرفهترین راه میتواند باشد. این طرز فکر را در جنگ اول جهانی از طریق نقشآفرینی زیر دریاییها و در جنگ دوم از طریق کاربرد بمب اتمی دیدیم.
و در نهایت میرسیم به فاکتور نهایی یا همان برگ برنده؛ که چگونه قدرتهای اصلی دنیا در مواجهه با مصایب و مشکلات جهانی که دیگر کشورها نیز از آنها رنج میبرند، همداستان میشوند. نگاهی دقیق به واقعیات دنیای امروز، مثلا همراهی قدرتهای بزرگ در مقابله با تهدیدات محیط زیستی میتواند این عامل نهایی را بهتر توضیح دهد. اینکه چگونه یک مشکل مشترک میتواند دیگر چالشها را کم اهمیت جلوه داده و در نهایت همراهی قدرتها چگونه به خلق نظمی نو از میان پیچیدگیهای جهان بینجامد.
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.