گفتوگو با فاطمه معتمدآریا به مناسبت نقشآفرینی در فیلم «مجبوریم»
سینما میتواند حال مردم را خوب کند اما.../فیلم جدید رضا درمیشیان، مخاطب را به تفکر وامیدارد
ساعت24-«مجبوریم» تازهترین ساخته رضا درمیشیان، داستان تکاندهنده، تلخ و دردناکی دارد. موضوع این فیلم درباره حق انتخاب به فرزندآوری زنان کارتنخواب است و عواقب و چالشهای آن را مورد بررسی قرار میدهد. فیلمساز با طرح موضوع، هوشمندانه به ذهن مخاطب خود تلنگر میزند و او را با ماجرا درگیر و این پرسش را مطرح میکند که آیا میتوان به زنان کارتنخواب حق انتخاب بارداری داد؟ زنانی که نه در پی وجه مادرانگی و رسیدن به آنچه «عشق به فرزند» میخوانیم بلکه صرفا برای فروش نوزاد، رنج بارداری را متحمل میشوند و میزایند.
فاطمه معتمد آریا در «مجبوریم» نقش دکتر پندار را ایفا میکند. در فیلم جدید درمیشیان نقشآفرینی با صلابتی از او میبینیم در نقش پزشکی که مخالف حق بارداری زنانکارتنخواب است و بر اساس نظر شخصی خود و نه قانون اقدام میکند. او نقش شخصیتِ جسوری را بازی میکند و در گفتوگو با «اعتماد» گفته نمیداند خودش در دنیای واقعی جسارت دکتر پندار را دارد یا نه! به بهانه حضور فاطمه معتمدآریا در فیلم «مجبوریم» با او گفتوگو کردیم. گفتوگویی از تجربه ایفای نقش شخصیت دکتر پندار در فیلم «مجبوریم» آغاز میشود و به سبب مضمون و محتوای فیلم با مسائل اجتماعی ادامه پیدا میکند.
شما از بازیگرانی هستید که در کارنامهتان ایفای نقش شخصیتهای مختلف و پیچیدهای دیده میشود. با این حال خانم دکتر پندار فیلم «مجبوریم» هم یکی از شخصیتهای خاص کارنامه شماست؛ نقشی که فراز و فرودهای زیادی دارد. به نظر میرسد نقش نسبتا از خود واقعی شما دور بوده و باید این فاصله را پر میکردید. اینطور نیست؟
حتما همینطور است. واقعیتش را بخواهید هر نقشی که بر عهده میگیرم و بازی میکنم با خود واقعی من فاصله زیادی دارد. ممکن است بعضی شخصیتها را تایید کنم بعضیها را نه. برای اینکه معتقدم آدمها وجوه مختلفی دارند. به بعضی از وجوه آنها میتوانم نزدیک شوم، به بعضی از وجوه نه. آنها را در خود میبینم و در پارهای موارد هم روبروی شخصیتها قرار میگیرم؛ اما آن وجهی که در همه کاراکترهایی که بازی کردم کاملا پیدا و مشخص است، این است که با من فاصله زیادی دارند؛ با این حال وجوه انسانی مشترکی با آنها دارم.
سوال را از این جهت پرسیدم که شاید تمایلات قلبی شما با گل بهار رضوان با بازی پردیس احمدیه و احقاق حقوق زنان کارتنخواب همسو باشد. یعنی به آنها حق انتخاب بدهید.
قطعا تمایلات قلبی من احقاق حقوق زنان کارتنخواب، گل بهار و شخصیتهایی مانند اوست اما خانم دکتر پندار هم با گل بهار تمایلات قلبی دارد. آن سکانسی را که دکتر پندار با وکیل صحبت میکند به یاد بیاوریم. میگوید بیست سال که من کف خیابان کمکشان میکردم تو کجا بودی؟ موقعی که هیچی نبودند و نمیدانستند اسمشان را چی بگذارند؟ یعنی انگار دکتر پندار از مرز احقاق حقوق گذشته است. وجهی هم که راجع به آن میتوان حرف زد اما قضاوتی نکرد این است که او قانون انسانی را رعایت میکند و نه قانون مدون جاری را. پندار، دکتر خوب، متعهد و دلسوزی است که حقوق انسانی را که همان قانون انسانی است به درستی رعایت میکند. میگوید من حق کسی را نگرفتم؛ فقط جلوی بهرهکشی را گرفتم؛ اما اینکه آیا همه مردم این اجازه را دارند که مطابق تشخیص شخصی خود قانون وضع کنند و به آن عمل کنند، بحث دیگری است.
نکتهای که وجود دارد این است که وقتی به زندگی پر فراز و نشیب آدمهای کارتن خواب نگاه میکنیم، از جنبه منطقی با دکتر پندار همعقیده میشویم و چه بسا به او حق هم میدهیم. آنجایی که دکتر به وکیل میگوید «قانون درد را میفهمد؟» وکیل هم کم میآورد و از اتاق دکتر خارج میشود.
کاملا موافقم. مخاطب با تماشای فیلم «مجبوریم »بر سر دوراهی اجرای قانون مدون و اجرای قانون انسانی قرار میگیرد. چون قانون مدون لزوما منطبق بر ملاحظات انسانی نیست.
روایت و قصه «مجبوریم» مخاطب را به تفکر دعوت میکند؛ اینکه حق را به خانمهای کارتن خواب باید داد تا با تمام مشکلاتی که دارند خودشان انتخاب کنند که بچهدار بشوند یا نشوند؛ یا اینکه به دکتر پندار حق داد که مخالف بچهدار شدنِ زنان کارتن است. این مساله ذهن مخاطب را درگیر میکند.
شاید «مجبوریم» از معدود فیلمهایی است که بخشی از داوری و نه قضاوت را بر عهده مردم و تماشاگر میگذارد و فیلمساز جانب کسی را در فیلم نمیگیرد. یعنی به مخاطب میگوید عملکرد دکتر پندار را قبول داری یا وکیل را؟ در واقع فیلم «مجبوریم» با تعریف قصه گل بهار، تماشاگر را به چالش و فکر دعوت میکند و به او میگوید که دقت کن فیلم چه موضوعی را مطرح میکند و دراین معضل، خودت را جای کدام شخصیت فیلم میگذاشتی و چه تصمیمی میگرفتی؟ شاید جالب باشد بدانید که در نمایشهای خارجی فیلم «مجبوریم» 90 درصد کسانی که فیلم را میدیدند به ما میگفتند اگر ما بودیم همان کاری را میکردیم که دکتر پندار میکرد. چنین دیدگاهی از سوی مردم دنیا برای من جالب بود. جدای از قانونستیزی متوجه شدم مردم به زندگی بهتر و نگاه برتر به زندگی اجتماعی اهمیت میدهند.
حالا بیاییم خانم معتمدآریا را جای شخصیتهای فیلم بگذاریم. عقیده شخصی شما با دکتر پندار است یا وکیل؟
...تصمیمگیری خیلی سخت است. با اینکه به حقوق انسانی و حقوق فردی در جامعه اعتقاد دارم اما نمیدانم آیا میتوانستم درایت دکتر پندار را داشته باشم یا خیر؟ البته خوشحالم که او این تصمیم را گرفته اما نمیدانم آیا خودم به شخصه جسارت چنین حرکتی را دارم که جای شخص دیگری تصمیم بگیرم یا نه ؟ واقعا نمیدانم.
در مورد چگونگی شکلگیری زندگی کارتن خوابی نظرات جامعهشناختی زیادی وجود دارد اما آنچه که اهمیت دارد این است که برچسب کارتنخوابی به نوعی تحقیر این افراد است؛ حال فرض کنید بخواهیم قدرت تصمیمگیری را هم از آنها بگیریم.
ببینید! موضوع اعتیاد و کارتنخوابی مساله جهان امروز ماست و معتقدم فقط به ایران مربوط نمیشود. بخش عظیمی از شکلگیری این مشکل به بیبضاعتی و فقر و ناتوانی و بیدرایتی دولتها در کنترل سلامت زندگی وابسته است که فحشا و نابسامانی و فروپاشی خانواده را به همراه دارد. کارتنخوابی صرفا از سر فقر نیست اما بخش زیادی از آن وابسته به فقر مطلق است و در مرحله بعد اعتیاد. اعتیاد گاهی از ضعف خانواده پدید میآید و نابسامانی و فروپاشی ناشی از آن جنبههای ارثی هم دارد. این هم مهم است که جامعه با فرد معتاد چگونه برخورد میکند و آیا از اشخاصی که نیاز به حمایت اجتماعی در جامعه دارند، حمایت میکند یا خیر؟ آیا فرد معتاد پذیرش حمایت را دارد یا خیر؟ همه اینها میتوانند دلایل شکلگیری کارتنخوابی باشد. باید توجه داشت که بسیاری از کارتنخوابها از خانوادههای تحصیلکرده، متمول و دارای موقعیت خوب اجتماعی هستند که پس از اعتیاد از طرف خانواده طرد میشوند؛ معتقدم بیماری اعتیاد مغزها را ضایع و قدرت تصمیمگیری را سلب میکند. طوری که شخص به هیچ چیز نمیتواند پایبند باشد. اگر دولتها و مسوولان حراست از سلامت جامعه قدرت سالمسازی جامعه را نداشته باشند یا گاهی خودشان عامل و پرورشدهنده فضای اعتیاد باشند، به جای کنترل اعتیاد در جامعه، به انتشار آن کمک میکنند. تا وقتی هم فرد معتاد به درجهای از آگاهی برای ترک و سالمسازی خودش نرسیده باشد، همواره در معرض این نابسامانی قرار دارد.
از چگونگی پذیرش شما برای نقش دکتر پندار در فیلم «مجبوریم» صحبت کنیم. رضا درمیشیان فیلمسازی است با دغدغه اجتماعی و فیلمهایش این را گواهی میدهند. همکاری شما با او چگونه شکلگرفت؟ چه چیز شما را به ایفای نقش در این فیلم جذب کرد؟
واقعیتش را بخواهید سناریو برای من اهمیت داشت. وقتی آقای درمیشیان فیلمنامه را به من داد گفت تمایل داری کدام یک از شخصیتها را بازی کنی؟ البته خودش گفت که برای من در این فیلم به دکتر پندار فکر کرده و وقتی خودم فیلمنامه را خواندم نقش دکتر پندار مرا جذب کرد. درباره فیلم نامه با هم همفکری زیادی داشتیم. بخشهایی از فیلمنامه تغییر کرد اما قسمتهایی هم همانطور که نوشته شده بود اجرا شد. درمیشیان در طول ساخت فیلم برای رسیدن به خواستههایش با حساسیت بسیار زیادی کار میکرد و همچنین تلاش زیادی میکرد که از اعتقاداتش در فیلم نزول نکند.
برای نزدیک شدن به شخصیت دکتر پندار و به اصطلاح قالبگیری نقش چه کردید؟
از نظر من دکتر پندار یک جامعه کوچک است. برای حرکت کردنها، برای تردیدها، برای از دست دادنها و برای قانونمندیاش. دکتر پندار دکتر زنان است؛ هم قدرت آفرینش دارد و هم گاهی همهچیز را ازدست میدهد. در جامعه، آفرینش حالش را خوب میکند اما وقتی بیعدالتی را در جامعه میبیند آفرینشها هم نمیتواند حالش راخوب کند. من فکر میکنم دکتر پندار هم مثل جامعه امروز ما حالش بد است.
کارنامه شما را این اواخر که تورق میکردیم گزیده و کم کار شدهاید چرا؟
همیشه گزیدهکار بودهام اما حالا کمکار شدهام. چون سینمای فرهنگی ما کمکار شده است. سینمای متفکر ما کم کار شده است. در تمام دوران کاریام همواره دوست داشتم نقشهایی را قبول کنم که با آنها دچار چالش باشم و به نتیجه خاص برسم. این اواخر سناریوهایی را که میخوانم یا به درد من نمیخورد یا دوستشان ندارم. بعضی از فیلمنامهها اصول صحیحی برای نوشتن ندارند. سهلپنداری در سناریونویسی باب شده و این تصمیم را برای حضور در پروژهها برایم سخت میکند و این سوال برایم به وجود میآید که سینمای ایران به کجا رسیده است؟ معتقدم بخشی از انگ بیهویتی سینمای ما همین توجه نکردن به سناریوی فیلمهاست. کمکاری من در سینما به علت پیدا نکردن سناریوی منسجم و خوب است که نکته قابل طرحی ندارند. معضلی که متاسفانه در سینمای امروز ایران وجود دارد، این است که به محض موفقیت یک فیلم که موردعلاقه مردم هم قرار میگیرد، تمام سینمای ایران به کپی کردن آن فیلم و آن نقش و آن نوع سینما میپردازند. در سالهای گذشته سناریوهایی برای من فرستاده شده که با فحشهای چاله میدانی آکنده است و تا پایان فیلم شخصیتها زد و خورد و بگومگو دارند. اصولا طرح چنین مباحثی در یک فیلم برای مردم یک بارجالب است و نه بیشتر. فقط کافی است دختر و پسری در کافی شاپ با هم حرفهای قشنگ بزنند و مردم خوششان بیاید؛ از آن به بعد سناریوها به دختر و پسر در کافی شاپ ختم میشود! انگار که همه زندگی یک جامعه دراین بخش خلاصه شده است.
این روزها حال سینما را چگونه میبینید؟
حال سینما دو بخش دارد؛ حال آدمهایش و حال خودش. به نظرم حال آدمهای سینما را بد کردند و همین باعث شده حال سینما بد شود. همچنین به نظرم وجهی از بیرون بر سینما تحمیل میشود که اصلا ربطی به سینما ندارد که آن، وجه سیاسی و دولتی است که سفارش کار میدهد و اصلا به سینمای ما مربوط نیست. حالا این سینمای سفارشی، میتواند تجاری، جنگی، عاشقانه یا حتی شاعرانه یا هر چیز دیگری باشد؛ فرمول سیاسی دولتی هم هیچ ایرادی ندارد و این هم بخشی از یک سینماست اما آنچه اهمیت دارد این است که غالب شدن مطلق این نوع سینما دیگر جایی برای تنوع در سینما نمیگذارد و قدرت نفس کشیدن را از سینمای طبیعی میگیرد.
نمی شود با فاطمه معتمدآریا صحبت کرد اما از شرایط اجتماعی حرف نزد. نظر شما درباره شرایط اجتماعی ما و ارتباطش با سینمای ایران چیست؟
در یک جامعه هشتاد و چند میلیونی انسانهایی زندگی میکنند که حق حیات طبیعی دارند؛ ولی هیچ چیز نمیتواند خوشحالشان کند. انسان درگیر نیازهای اولیه که نمیتواند فیلم ببیند، اگر هم فیلم ببیند جایی که شرایط زندگی خودش را در تضاد با فیلم ببیند، حسرت میخورد حرص میخورد و شاید ناسزا بگوید. من معتقدم عنصری به نام سینما در هر جای جهان به قلبهای انسانها چسبیده است. هرکسی به اندازه خودش از سینما بهره میبرد. سینما هم برای مردم آن سرزمین جایی ندارد و از بین میرود. من فکر میکنم این روزها فقط اوضاع سینما بد نیست بلکه زندگی ما حالش خوب نیست. جامعه ما و آدمهای آن حالشان بد است و این به همه آسیب میزند. میدانید نگران چه آدمهایی هستم؟ آن کسی که تا کمر داخل سطل آشغال خم میشود بالاخره برای خودش چیزی پیدا میکند اما آدمهای آبرودار و محترمی که سالهای سال برای این مملکت زحمت کشیدند اما الان برای گذران زندگی دچار بحران هستند، غمگینم میکند. با این همه معتقدم فقط سینما حالش بد نیست؛ سینما هم مثل جامعه ما حالش بد است. سینما میتواند و باید حال مردم را خوب کند اما همانطور که گفتم به نظرم سینما هم مثل جامعه امروز ما حالش بد است.
سهلپنداری در سناریونویسی باب شده و این تصمیم را برای حضور در پروژهها برایم سخت میکند و این سوال برایم به وجود میآید که سینمای ایران به کجا رسیده است؟
در یک جامعه هشتاد و چند میلیونی انسانهایی زندگی میکنند که حق حیات طبیعی دارند ولی هیچ چیز نمیتواند خوشحالشان کند.
اعتماد