رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 612326

تحلیلی بر سریال آخرین بازمانده از ما / «The Last of Us» به کارگردانی کریگ مازن- نیل دراکمن

در جست‌وجوی روشنایی

ساعت24-این تقریبا یک رویداد کم‌نظیر است که کارگردان و خالق یک بازی ویدیویی خود از سازندگان و نویسندگان اصلی یک سریال تلویزیونی با همان موضوع بشود، اتفاقی نادر که در سریال «آخرین بازمانده از ما» یا «The Last of Us» روی داده است.

«نیل دراکمن» از خالقان بازی ویدیویی مذکور، 10 سال پس از انتشار اولین نسخه از بازی ویدیویی موفق «آخرین بازمانده از ما» با کوشش برای به تصویر کشیدن این بازی در مدیوم تلویزیونی که دو بار به شکست انجامید درنهایت در سال 2020 موفق شد مقدمات تولید آن را به نتیجه نهایی نزدیک کند تا با مشخص شدن لوکیشن اصلی ساخت این سریال پرهزینه در شهر «آلبرتا» کانادا او رویای ساخت سریال تلویزیونی خود را محقق شده بداند. حتی پاندمی کرونا نیز نتوانست عاملی برای جلوگیری از ساخت سریال نامبرده شود و این پروژه پرهزینه در سال 2021 به بار نشست تا حاصلش همانی شود که شبکه HBO با رکوردی بی‌سابقه در تعداد بینندگان در ژانویه 2023 آن را پخش کند که رشد صعودی آمار مخاطبان از قسمت اول تا نهم سریال قابل اعتناست. اقتباسی وفادار به نسخه بازی ویدیویی بار دیگر نظر برخی منتقدان مطرح دنیا به روند تغییر مدیوم از بازی‌های ویدیویی به رسانه تلویزیونی را به خود جلب کرده است. نظارت «دراکمن» با تجربیات فراوانش در کارگردانی بازی‌های ویدیویی در ساخت سریال در کنار «کریگ مازن» که خود مجموعه‌های موفق تلویزیونی «چرنوبیل» و «خماری» را به عنوان نویسنده در پرونده کاری‌اش دارد، می‌تواند «شرط لازم» برای این تبدیل و درست از آب در آمدن این تغییر ریسک‌پذیر از مدیوم کنسول بازی‌های ویدیویی به تلویزیونی باشد اما قطعا «شرط کافی» برای ثبات این موفقیت مکملی‌هایی هستند که در ادامه به آن خواهم پرداخت:
1- ایده اولیه و اصلی و نزدیک به واقعیت شیوع قارچ‌های سرچماقی که بیماری مشترک انسان و حیوان از منشا گیاهی است از منظر علمی-تخیلی به قدری باورپذیر و ترسناک به نظر می‌رسد که هسته اصلی هر سریالی را می‌تواند متحول کند.
2- طراحی صحنه براساس موضوعیت آلودگی محیطی و فضای پسا آخرالزمانی در نسبت با طراحی شهرهای مخروبه و متروکه که ژانر مربوطه را برمی‌تابد.
3- جلوه‌های ویژه بصری و میدانی که تحقق بخش عمده‌ای از تولیدات پرهزینه را تحقق می‌بخشد.
4- طراحی و ساخت ماکت‌ها و ماسک‌ها براساس الگوی پیش رونده بیماری در بدن و سر انسان که دنیای گریم و چهره‌پردازی را از منظر بعد مفهومی سوررئالیسم متحول می‌کند .
می‌توان چهار رکن بالا را شروط کافی برای «آخرین بازمانده از ما» برشمرد تا نه تنها تاریخچه پرفروش این بازی ویدیویی را تکمیل کند بلکه مخاطبان را با عظمت صحنه‌های درگیری و خشونت صحنه‌ای ازسویی و دکورهای متعدد و طراحی شهری و محیطی با جزییات بالا از سویی دیگر، سریال را برای آنان مهیج و دنبال کردنی کند.
اگرچه داستان سریال خطی و ساده به نظر می‌رسد و سوژه زامبی‌گونه سریال کلیشه‌ای به ذهن می‌رسد اما کیفیت ارایه طیف جدید گیاهی-قارچی که از تکنولوژی لایواکشن نیز بی‌بهره نمانده است از یک جهت و استفاده از فلش‌بک و فلش فورواردهایی که در آغاز هر اپیزود قرار می‌گیرند از جهتی دیگر در پاره‌ای از اوقات مخاطبان سریال را وارد اتمسفری جدید می‌کند تا رفته رفته هر اپیزود را به اپیزود قبلی متصل کند. بنابراین یکی از مشخصه‌های موفق سریال مفروض آغاز و پایان‌بندی‌های هر قسمت است که در نگاه اول بی‌ربط اما به مرور آن را به بدنه پیرنگ اصلی نزدیک می‌کند و این دور و نزدیک شدن‌ها می‌تواند نوعی احساس شیفتگی برای مخاطب به وجود آورد. «جوئل» قاچاقچی است که تصادفی در مسیر خواسته گروه «فایر فلایز» قرار می‌گیرد (در پایان قسمت اول) تا ماموریت یابد که «الی» دخترک نوجوان روایت را به آزمایشگاهی در غرب ایالات‌متحده برساند تا متخصصان گروه نجات نامبرده از خون او برای تهیه واکسن جدید بهره‌مند شوند، «جوئل» قهرمانی آسیب‌پذیر است که دخترش «سارا» را نیز به سبب همین بیماری قارچی سال‌ها قبل توسط حمله یک فرد آلوده از دست داده است لذا رفته رفته براساس همذات‌پنداری بین او و «الی» روابط احساسی و انسانی ریشه‌دار شده و رشد شخصیتی کاراکترهای اصلی را در بر دارد تا جایی که در قسمت نهم یا آخر از فصل اول «جوئل» تصمیم اصلی و کنشمندانه براساس زنده ماندن و بقاء «الی» را در خود متبلور می‌کند تا برخلاف هدف اصلی‌اش که همان به مقصد رساندن «الی» است به آن دست بزند، به عبارتی نجات یک فرد نسبت به یک اجتماع عظیم برای قهرمان روایت اولویت پیدا می‌کند و همین پیچ داستانی تنها نکته مثبت پلات قابل حدس «دراکمن» و «مازن» خواهد بود که خوراک اولیه را برای شروع فصل دوم رقم بزند. بازی درخشان و هم سطح «پدرو پاسکال» در نقش «جوئل» و «بلا رمزی» در نقش «الی» بینندگان سریال را به تعقیب آنان در قسمت‌های بعدی و حتی فصل دوم در آینده ترغیب می‌کند، دو بازیگری که تلاش کرده‌اند تا کمترین کپی‌برداری را از شخصیت‌های اصلی در نسخه ویدیویی از خود ارایه دهند و براساس فیلمنامه موجود هویتی مستقل و باورپذیر و البته جذاب از خود ارایه دهند.
قاعدتا در ژانرهای آخرالزمانی و پسا آخرالزمانی شاخص «بقاء» ارزشی کیفی برای نویسندگانش خواهد داشت، کلیشه‌ای که بازی و سریال مفروض نیز از آن بی‌نصیب نمی‌ماند و سنگ بنای مبارزات تن به تن و جنگ‌های پیاپی گروهی را رقم می‌زند در این بین نویسندگان سریال با قرار دادن مخاطبان در پاساژهای بینابینی آنها را با مضامینی اخلاقی و انسان‌دوستانه همراهی می‌کنند، به‌طور مثال در قسمت سوم سریال که زندگی آرام «بیل» و «فرانک» را شاهد هستیم، سریال وارد یک وقفه آگاهانه می‌شود تا مخاطبش را از صحنه‌های اکشن و تریلر صِرف دور کند تا جنبه‌هایی از زندگی وفادارانه و عشق به هم‌نوع و هم‌جنس را تجربه کند، گاهی ما با خود می‌گوییم خب که چه؟ اما وقتی اپیزود سوم تمام می‌شود و از آن فاصله می‌گیریم و در خلوت به آن فکر می‌کنیم متوجه این پاساژ بهنگام در کوران حوادث و جنگ‌های گروهی و تن به تن می‌شویم و متوجه می‌شویم که اپیزود سوم فرودی مناسب برای فاصله‌گذاری متفکرانه برای مخاطب و درک برخی مضامین انسانی در آن آشفته بازار آخرالزمانی است؛ یا به ‌طور مثال در قسمت هفتم «الی» با فلش‌بکی به گذشته به یاد «رایلی» دوست صمیمی خود می‌افتد و خاطرات او در شهر بازی متروکه و از دست دادن یک دوست و یار قدیمی تا چه حد او و مخاطبش را وارد فازی احساسی می‌کند. این دو مورد مثالی است تا به درکی از ریتم‌سازی مناسب در سریال برسیم، اتفاقی که با تمهیدات سازندگان سریال همراه است تا مخاطبان سریال صرفا با یک اثر اکشن و پر زد و خورد طرف نباشند و مضامین انسانی و اخلاقی متعددی را در سکانس‌های متعدد سریال شاهد باشند. نویسندگان سریال تلاش کرده‌اند تا پلات درونی و بیرونی را همسنگ با هم پیش ببرند و علاوه بر نیل آگاهانه قهرمان روایت به هدف اصلی داستان، تحولات شخصیتی و از سر گذراندن برخی تجربیات بین مرگ و زندگی را برای خود و مخاطبان سریال به ارمغان آورند. مواجهه قهرمانان روایت با خودکشی‌های فردی، خوردن گوشت هم‌نوع برای زنده ماندن و سوزاندن اجساد آلوده نزدیکان و خویشاوندان از سر اجبار مواردی تکان‌دهنده است که سازندگان تلاش کرده‌اند تا با قرار دادن قهرمانان روایت در موقعیت‌های بغرنج واکنش‌های آنان را نسبت به وضعیت موجود برای بینندگان سریال به تصویر بکشند، موقعیت‌هایی سخت و نفسگیر که جنبه‌های تاریک ابعاد انسانی را بازسازی می‌کند. نکته جالب توجه استفاده «دراکمن» از آهنگساز اصلی بازی ویدیویی در نسخه تلویزیونی است. «گوستاوو آلفردو سانتائولایا» آرژانتینی که عهده‌دار ساخت موسیقی متن بازی ویدیویی بوده در نسخه تلویزیونی در کنار «دیوید فلمینگ» تهیه موسیقی متن اثرگذار سریال را به عهده داشته از این رو وی با درایت «دراکمن» توانسته پلان‌های احساسی را به بهترین شکل ممکن بازتاب دهد و مخاطب سریال را به فضای حسی موردنظر سازندگان نزدیک کند. بنابراین نسخه تلویزیونی سریال باتوجه به تهیه‌کنندگان متعدد اصلی و اجرایی باتوجه به تامین سرمایه مورد نیاز و سیاست‌های سازندگان اثر توانسته بر جاه‌طلبی‌های «دراکمن» فائق آید و ایده‌های بازی‌محور و بلندپروازانه او را به فرمی قابل قبول و باشکوه نزدیک کند تا همواره سریال «آخرین بازمانده از ما» در زمره 250 سریال برتر تاریخ تلویزیونی و شبکه‌های خانگی جهان قرار بگیرد و به رنکینگ قابل قبولی (در حال حاضر شماره 46) دست یابد. در آینده باید دید که فصل دوم سریال تلویزیونی «آخرین بازمانده از ما» تا چه حد به نسخه دو بازی ویدیویی وفادار است و آیا در نسخه تلویزیونی برای فصل دوم برتری‌ها و خلاقیت‌های نسبی چون مضامین مرور شده انسانی در فصل اول نسبت به بازی ارایه شده به وجود خواهد آمد یا خیر.

اقتباسی وفادار به نسخه بازی ویدیویی بار دیگر نظر برخی منتقدان مطرح دنیا به روند تغییر مدیوم از بازی‌های ویدیویی به رسانه تلویزیونی را به خود جلب کرده است. نظارت «دراکمن» با تجربیات فراوانش در کارگردانی بازی‌های ویدیویی در ساخت سریال در کنار «کریگ مازن» که خود مجموعه‌های موفق تلویزیونی «چرنوبیل» و «خماری» را به عنوان نویسنده در پرونده کاری‌اش دارد، می‌تواند «شرط لازم» برای این تبدیل و درست از آب در آمدن این تغییر ریسک‌پذیر از مدیوم کنسول بازی‌های ویدیویی به تلویزیونی باشد اما قطعا «شرط کافی» برای ثبات این موفقیت مکملی‌هایی هستند .
قاعدتا در ژانرهای آخرالزمانی و پساآخرالزمانی شاخص «بقاء» ارزشی کیفی برای نویسندگانش خواهد داشت، کلیشه‌ای که بازی و سریال مفروض نیز از آن بی‌نصیب نمی‌ماند و سنگ بنای مبارزات تن به تن و جنگ‌های پیاپی گروهی را رقم می‌زند در این بین نویسندگان سریال با قرار دادن مخاطبان در پاساژهای بینابینی آنها را با مضامینی اخلاقی و انسان‌دوستانه همراهی می‌کنند، به‌طور مثال در قسمت سوم سریال که زندگی آرام «بیل» و «فرانک» را شاهد هستیم، سریال وارد یک وقفه آگاهانه می‌شود تا مخاطبش را از صحنه‌های اکشن و تریلر صِرف دور کند تا جنبه‌هایی از زندگی وفادارانه و عشق به هم‌نوع و هم‌جنس را تجربه کند، گاهی ما با خود می‌گوییم خب که چه؟

اعتماد

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها