برندسازی با طعم گس پدرسالاری
ساعت24-رئالیسم اجتماعی نمایش «شقامک» در پی بازنمایی «طبقه متوسط فقیر شده» است. اصطلاحی که چندی پیش جامعهشناس سیاسیای چون آصف بیات آن را در توضیح وضعیت خاورمیانهای کشوری چون ایران پیشنهاد داد. سلمان سامنی در مقام نویسنده و کارگردان در نمایش «شقامک» کمابیش بهاین طبقه اجتماعی میپردازد کهاین روزها بر اثر سیاستهای اقتصادی، با آنکه خواستههای طبقاتی خویش را حفظ کرده
رئالیسم اجتماعی نمایش «شقامک» در پی بازنمایی «طبقه متوسط فقیر شده» است. اصطلاحی که چندی پیش جامعهشناس سیاسیای چون آصف بیات آن را در توضیح وضعیت خاورمیانهای کشوری چون ایران پیشنهاد داد. سلمان سامنی در مقام نویسنده و کارگردان در نمایش «شقامک» کمابیش بهاین طبقه اجتماعی میپردازد کهاین روزها بر اثر سیاستهای اقتصادی، با آنکه خواستههای طبقاتی خویش را حفظ کرده، اما به لحاظ مادی، توانایی به اجرا درآوردنش را از کف داده و به سختی روزگار میگذراند. قصه نمایش در رابطه با چند دوست جوان است که تصمیم گرفتهاند در زیرزمین کوچک یک خانه در جنوب شهر تهران زندگی کنند و با استقلال مالی به استقلال فکری نائل شوند. بدین منظور مبادرت به واردات لوازم آرایش از چین کرده و بیآنکه مشتری چندانی داشته باشند تا مرز ورشکستگی پیش میروند. به دیگر سخن این چند جوان آسوپاس، تن به شیوه غالب سرمایهداری در ایران این روزها میدهند و واردات را مهمتر از تولید فرض کرده، اما به خاطر تبلیغات اندک و نداشتن تجربه کافی در این عرصه، کارشان به شکست میانجامد و مدام به دنبال مقصر در میان خودشان میگردند. در ادامهاین همای سعادت است که بر دوش این چند جوان بختبرگشته مینشیند و آنان با خلق یک موجود جعلی و خیالی به نام «شقامک» و عرضه گوشت آن به بازار مصرف، مردمان متمول و فرادست را گول زده و با فروش در مقیاس کلان، در نهایت پولدار میشوند. این برساختن یک پرنده کمیاب که از قضا در جهان هستی اصلا وجود ندارد واکنش زیرکانه اما غیراخلاقی این چند جوان جویای نام است به وضعیت ناعادلانه زمانهشان. از یاد نبریم که «برندسازی» در اقتصاد مصرفمحور امروز، یکی از راههای موفقیت است و این قضیه در نمایش «شقامک» مصداق عینی مییابد. آنها با زرنگی ایرانی و شانس زیاد، نبض بازار را در دست گرفته و ذائقه سیریناپذیر طبقات فرادست در متفاوت بودن و مصرف کردن کالای کمیاب و گرانقیمت را پاسخ میدهند. در این اقتصاد ناشفاف، «شقامک» همچون یک برند نوظهور آتیهدار عمل کرده و کیفیت زندگی تولیدکنندگانش را ارتقا میبخشد. سلمان سامنی توانسته با نگاهی انتقادی به وضعیت اقتصادی این روزها و نقش ساختارهای موجود، کمابیش با مردمان فقیر شده طبقات متوسط جامعه، همدلی کند و مشکلات اقتصادی و وجود تبعیض را در کژکارکردی ساختارهای پیدا و پنهان موجود ببیند. تا حدودی میتوان این نگاه ساختارگرایانه در رابطه با وضعیت مستقر را مورد قبول دانست، اما نباید نقش عاملیت افراد در شکلگیری این موقعیت ناپسند و دشوار را فراموش کرد. نسبت عاملیت و ساختار در مطالعات جامعهشناختی معاصر با اهمیت است و نمیتوان هیچ کدام را به نفع دیگری کنار گذاشت، اما نکتهاینجاست که عاملیت افراد در روزگار ما بیش از پیش در حال تقلیل یافتن است و غلبه نهایی با ساختارهاست. به لحاظ اجرایی، نمایش «شقامک» فاقد پیچیدگیهای روایی و فرمالیستی است. سیاست اجرا، ترجیح دارد با زبانی روشن و روایتی سرراست، جهان خود را بسازد و از دیرفهمی نالازم بعضی آثار تجربی، پرهیز کند. بنابراین بازیها روان و اغلب باورپذیر است و در خدمت منطق درونی روایت. به هر حال این شیوه اجرایی از فرمیکلاسیکی استفاده کرده و یادآور نمایشهایی است که تمنای واقعی بودن دارند. با آنکه قصه نمایش در رابطه با چند دانشآموخته سیاست، جامعهشناسی و هنر است و آنها مدام به آگاهی و تخصص خویش ارجاع میدهند اما در نهایت و از منظر مطالعات اجرا، این نمایش ساختاری ارسطویی و علت و معلولی دارد. این انتخابی است که سلمان سامنی انجام داده تا ایدئولوژی سیاسی و اقتصادیاش را در رابطه با جهان معاصر ایرانیان، به تماشاگران عرضه کند. به دیگر سخن نمایش «شقامک» میل آن دارد کهایدههایش را با صراحت و همچون یک مانیفست سیاسی بیان کند. لحظهای که مانیفست شقامک خوانده میشود این میل پنهانی به مانیفست دادن، به واقعیت بدل شده و خطابی میشود در راستای ترسیم مرزهای اخلاقی و زیباشناسی این اجرا. سلمان سامنی با گرایش به رئالیسم اجتماعی و استفاده از شیوه کلاسیک روایت، چندان انقلابی و رادیکال عمل نمیکند و با فرمی تجربه شده، توانایی خلق کردن «امر نو» را بر صحنه از کف میدهد. این نکتهای است متناقضنما در مواجهه با جهان و بازنمایی کردنش. نمایش شقامک، «بحران بازنمایی» را باور ندارد و واقعیت اندوهبار اجتماع را به بازنمایانهترین شیوه ممکن، بر صحنه میآورد. پس جای شگفتی نخواهد بود که تماشاگران با فرمی نو مواجه نشده و هنگام خروج از سالن، مسائل محتوایی را بیش از مسائل فرمیدر ذهن خویش مرور کنند. شقامک برای نقد ریشهای وضعیت به فرمیخلاقانهتر احتیاج دارد تا بحران در بازنمایی را کمابیش بین سرگذشت این چند جوان عاصی به نمایش گذارد؛ اما دریغا که اجرا بر همان مدار امتحان پس دادهاین سالها تکیه کرده و متعارف عمل میکند. شقامک در رابطه با پدران و پسران است و به نوعی در خلاف جهت نسل جدید حرکت میکند. اگر مولفهاین نسل را در تلاش برای عبور از پدرسالاری تاریخی این سرزمین فرض بگیریم، در نمایش شقامک هر نوع توهم مستقل بودن رنگ میبازد و در نهایت این پدر متمول است که امکان خروج از خانه و تجربه مستقل شدن را با پرداخت پول، آن هم به شکل مخفیانه برای فرزندانش ممکن میکند. ناخودآگاه سیاسی شقامک، با تمام ژستها و اطوارهای استقلالطلبانهاش، بازگشت پدر و احیای جایگاه نمادین او است. پدر باید بازگردد تا فقدان حضور طولانی مدت خویش را به نوعی جبران کند. اوج این قضیه در انتهای نمایش اتفاق میافتد. جایی که پسر حقوقدان معروف کشور، با آگاه شدن از دستودلبازی پنهانی پدرش در ارتباط با مساعدت مالی به او و دوستانش سکته میکند و در عوض، دوست و هماتاقی این پسر، از میل به داشتن پدری سخن میگوید که هرگز در زندگی تجربهاش نکرده و این روزها او را در قامت این حقوقدان معروف یافته است. شقامک روایتی است از جامعهای سرخورده که نسل تازهاش نمیتواند از نظر مالی مستقل شود مگر آنکه دروغ بگوید و شجاعت اخلاقی بودن را کنار بگذارد. شقامک همچون دال تهی است که هر کس از منظر خویش یار آن میشود. این نکتهای است کمابیش امیدبخش. اختلافی که در واقعی یا جعلی بودن این پرنده بین افرادی که آن را ساختهاند، شکل میگیرد، نشانهای است از ذهنیتهای متکثر و گاه متضادی که در جامعه حضور دارند و بر سر منافع خویش، توافق چندانی با یکدیگر ندارند. گاهی تضاد منافع و ایستادگی بر سویههای مختلف واقعیت، میتواند نشانهای از جامعهای پویا باشد که نمیخواهد تنها به یک گفتار ثابت تمکین کند و سربراه باشد. آیا این مولفه در شقامک در جریان است؟ پاسخ تا حدودی مثبت است و میتواند امیدبخش باشد. بازیگرانی چون مهدی رضایی، لیلی صبری، رسول احمدی، کامران طاهری و المیرا صارمیبه خوبی توانستهاند فضای واقعگرایانه شقامک را اجرایی کنند. بازیهایی که متکلفانه نیست و در خدمت ایدئولوژی نمایش است. تماشای شقامک در این روزهایی که مولفه قصه در اغلب اجراها به امری فرعی بدل شده، میتواند رضایتبخش باشد. سلمان سامنی بعد از اجرای نه چندان موفقیتآمیز نمایش «نئورئالیسم» اینبار بهاینجا و اکنون ما میپردازد و تلاش دارد در رابطه با زندگی روزمره فلاکتبار چند جوان امروزی انضمامیباشد. استراتژی رئالیستی اجرا در پرداخت بیواسطه به خصلتهای طبقاتی به درستی عمل میکند، اما همچنان به لحاظ فرم، رویکردی محافظهکارانه دارد. شقامک یادآور هنر اجتماعی متعهد است. با طنزی سیاه که میتواند تماشاگران را به لبخند، خنده یا حتی قهقهه بیندازد. بدین منظور باید در مقابل این اجرا گارد نداشته باشیم و در همان مسیری حرکت کنیم که مقابل ما نمایان کرده. با پرندهای نایاب و فریبنده که همچون سیمرغ میل پرواز دارد و همچون فرانکشتاین میتواند اسباب زحمت خالق خویش شود.
به لحاظ اجرایی، نمایش «شقامک» فاقد پیچیدگیهای روایی و فرمالیستی است. سیاست اجرا ترجیح دارد با زبانی روشن و روایتی سرراست، جهان خود را بسازد و از دیرفهمی نالازم بعضی آثار تجربی پرهیز کند. بنابراین بازیها روان و اغلب باورپذیر است و در خدمت منطق درونی روایت. نمایش «شقامک» مصداق عینی «برندسازی» در اقتصاد مصرفمحور امروز است. شخصیتهای جوان نمایش، نبض بازار را در دست گرفته و به ذائقه سیریناپذیر طبقات فرادست در متفاوت بودن و مصرف کالای کمیاب و گرانقیمت پاسخ میدهند. در این اقتصاد ناشفاف «شقامک» همچون یک برند نوظهور آتیهدار عمل کرده و کیفیت زندگی تولیدکنندگانش را ارتقا میبخشد.
اعتماد
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.