رفتن به محتوا
ثبت شرکت در عمان
کد خبر 625168

اعتراف محسن آرمین به شکست

ساعت 24 - محسن آرمین یکی از سیاستمداران با نفوذ در دهه 1360 بود. عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دهه 1360 در حالی که انقلابی گری را ترویج می‌داد با دیدگاه‌های غرب گرا نیز ستیز می‌کرد. او و دیگر دوستانش در دهه 1360 در شکل دهی جامعه ایرانی و نیز سخت گیری‌های ایدئولوژیک سهم قابل اعتنایی داشتند.

در دهه 1370 آن‌ها جریان اصلاح طلبی مشهور به دوم خردادی‌ها را شکل دادند. اصلاح طلب ها علاوه بربه دست گرفتن دولت توانستند مجلس ششم را نیز با اکثریت آرا به دست اورند. اما حالا دوراز قدرت نظاره گر بازی رقیب هستند و امیدوارند شرایط گونه‌ای شود که بازهم به آن‌ها شانس بازی داده شود.

آرمین در سخنرانیی مشروح خود در اصفهان اعتراف می‌کند اصلاح طلبها درتشخیص مساله کلیدی کشور ناتوان شده‌اند. او می‌گوید اصلاحات به تعبیری دوران عزلت خود را طی می‌کند و در حال حاضر در محافل سیاسی و اصلاح‌طلبان سخن از «چه باید کرد؟» است. البته که این موضوع تنها مختص اصلاح‌طلبان نیست و اوضاع کشور آنقدر نابسامان هست که جریان‌های سیاسی دیگر هم همین سوال را از خود می‌پرسند.  

اما این سوال برای ما اصلاح‌طلب‌ها موضوعیت ویژه‌ای دارد. رسیدن به این نقطه که چه باید کرد، نیازمند همفکری و طوفان فکری و گفت‎وگو در عرصه عمومی و به اشتراک گذاشتن آراء و نظرات است تا از دل آن، راهکارها درآید. اما مشکل کجاست و مسئله چیست؟ شاه برود درست می‌شود.

اوتوضیح داد ما در دوران انقلاب فکر می‌کردیم مسئله صرفاً شاه است و اگر او برود و جای او یک فقیه عالم و عادل بیاید، مشکل کشور حل می‌شود. ما مسئله را درست تشخیص نداده بودیم، مسئله در ساختار استبدادی رژیم سابق بود. ما در دوره انقلاب به جای اینکه نگاه‌مان به پایین باشد، به بالا بود و فکر می‌کردیم با یک تغییر مشکل حل خواهد شد و می‌توانیم مطمئن شویم که تمام خواسته‌ها و آرزوها محقق می‌شود.

همین‌عدم درک مسئله باعث شد تا بهترین و مغتنم‌ترین فرصت تاریخی ملت ایران یعنی انقلاب اسلامی مغفول واقع شود و یا درست از آن استفاده نشود. امروز اصلاح‌طلب‌ها دقیقاً با این سوال مواجه‌اند که مسئله چیست؟ آیا مسئله ما دوگانه استبداد-آزادی است؟ آیا مسئله ما دوگانه توسعه-عدم توسعه است؟ آیا مسئله اصلی ما نسبت دین و سیاست و نحوه تعامل این دو است؟

شکست بازتولید ایدئولوژی رسمی در جامعه سوی دیگر این نامعادله یا معادله یا موازنه جامعه است که فاقد نهاد توانمند و در نتیجه ناتوان از استیفای حقوق خود است و فکر می‌کنم ما در این اشتراک نظر داریم. اما این ناتوانی به معنای تسلیم بودن مطلق نیست. جامعه ایران قادر به تحقق مطالبات خود نیست، اما از قدرت کافی برخوردار است که امکان تحمیل اراده غیر به خود را بگیرد.

ناتوانی در تعریف سبک زندگی در اقشار مختلف، ناتوانی در جذب بخش اعظم جامعه به‌عنوان پشتوانه اجتماعی، فاصله روزافزون به‌ویژه طبقات متوسط از جریان حاکم، اینها همه نشان می‌دهد که مسئولان در بازتولید ایدئولوژی مدنظر سیستم در سطح جامعه با شکست‌هایی مواجه شده و بخش عمده جامعه آن را نمی‌پذیرد. یعنی اگر جامعه قدرت مثبت ندارد که مطالبات خود را محقق کند این قدرت منفی را دارد که در برابر آنچه نمی‎خواهد، مقاومت کند و آن را نپذیرد.

همچنین دست‌کم یکی از علل محرومیت جامعه از نهادهای مدنیِ توانمند همان نگرانی‌ای است که در قالب استراتژی بقا خود را نشان می‌دهد. وقتی دست‌اندرکاران راهبرد و نگرانی‌شان این است، نمی‌توانند نهادهای قدرتمند اجتماعی را حتی در سطح نهادهای عام‌المنفعه و خیریه تحمل کنند. به هر حال نهادهای اجتماعی را رقیب خود می‌دانند و کاملاً نمونه‌های آن را در جامعه خود می‌بینیم. الان هم در سطح مقامات با چنین واقعیتی مواجه هستیم. ما سال گذشته با حرکت اعتراضی روبه‌رو شدیم.

این حرکت، یک حرکت مدنی بود. ‌حرکت‌‌های مدنی اهداف محدود و مشخصی را دنبال می‌کنند و معمولا هم به آن اهداف یا در کوتاه‌مدت و یا در بلندمدت دست پیدا می‌کنند. مشکل اینجاست که اگر شما بخواهید حرکت مدنی که دارای ظرفیت‌ها و امکانات محدودی است، اهدافی را به آن تحمیل و پمپاژ کنید که فراتر از توان این حرکت است؛ آن‌وقت تبعات آن بسیار ناگوار تر از همیشه خواهد بود.

بارزترین و مهمترین تبعات چنین کاری این است که حرکت اجتماعی ولو اینکه به اهداف مدنی خود هم دست پیدا کند، چون از اهدافی که به آن تحمیل شده فراتر است، آن‌ها تحقق پیدا نمی‌کند درحالی‌که همه فعالان آن حرکت اجتماعی، امیدوارند که اهداف محقق شوند. چراکه فراتر از توان و امکانات است. آن‌وقت به جای احساس موفقیت احساس شکست می‌کند و احساس می‌کند به نتیجه نرسیده است. این مشکلی است که ما در اتفاقات سال گذشته با آن مواجه بودیم. یعنی وضعیتی که در پایان اعتراضات پیش آمد نوعی احساس یاس و سرخوردگی بود که چرا آنچه شعار داده می‌شد، محقق نشد.

البته اشاره کردم که اینها جزو طبیعت آن حرکت نبود و به آن تحمیل شده بود. اما بالاخره این اتفاق رخ داد. در عین حال اتفاقات سال گذشته جنبه‌های دیگری هم داشت و آن فرصتی است که برای کنشگران سیاسی پیش آمد. یعنی در آن جریان و اتفاقات آن رویکرد رادیکال خشونت‌محور و خشونت‌گرا تجربه خود را به آزمون گذاشت و در این آزمون ناموفق هم بود. بنابراین به نظر می‌رسد که جامعه ما در واقع در سال گذشته تجربه گفتمان خشونت‌محور و خشونت‌گرا را هم پشت سر گذاشته است. به نقل از روزنامه هم میهن – تلخیص از ساعت 24

قطعات لیفتراک
نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها