روایتِ کارگری که زباله گردی را به کارِ صنعتی ترجیح داد!
ساعت 24 - ۳۸ساله است و یک فرزند دارد و با وجود زندگی در حاشیه و محلهی فقیرنشینِ شهرش، بازهم نتوانست با حقوقِ ناچیز کارخانه، حداقلیترین نیازهای خانوادهاش را تامین کند و مجبور به ترکِ کارخانه شد. حالا اما با جمع کردنِ ضایعات، آنطور که خود میگوید، درآمد متناسبتری دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، ساعت نزدیکای یازدهِ یکی از شبهای برفیِ اسفند ماه بود. قرار بود ساعت نه و نیم با او گفتگو کنم. دوستی که واسطِ این ارتباط بود، تماس گرفت و گفت: «باز هم سرِ قرار نیامد! اطراف را گشتهام، پیدایش نیست. خجالت میکشد، فکر نکنم دیگر حاضر به گفتگو شود….»
اینبار ناامید شده بودم. «خجالت میکشد…» این جمله را در طولِ یک ماهی که قرار بود با واسطه با او مصاحبه کنم، زیاد شنیده بودم؛ هر بار منصرف میشد، چون نمیخواست نامی از او و حتی نامی از شهری که در آن زندگی و کار میکند منتشر شود. اطمینان داده بودم که این اتفاق نمیافتد، اما انگار میترسید و حق هم داشت. پیامی برای دوستِ واسط نوشتم و از او خواستم دیگر برود، که تلفن زنگ زد: «بالاخره آمد، داخلِ ماشین نشسته و میلرزد، لرزَش که بیفتد، تماس میگیرم….»
۴ساعت زباله گردی با درآمد ۱۲ میلیون تومانی او تا شش ماه پیش کارگرِ یکی از کارخانههای تولید وسایلِ پلاستیکی بود و حالا زبالهگرد است! هوا که تاریک میشود، با صورتیِ کاملا پوشیده که فقط چشمانش مشخص است، بیرون میآید و سطلهای زباله را میگردد و ضایعات جمع میکند. شنیده بودم که چون حقوقِ کارخانه کفافِ هزینههای زندگیاش را نداده، از آنجا بیرون آمده و به سراغِ زبالهگردی رفته است. شنیدنِ روایت اما از زبانِ خودش، ابعاد بیشتری از تنگنایِ زنگیاش را مشخص میکند. تنگنایی که او را از کارِ صنعتی در کارخانه به سمتِ زبالهگردیِ شبانه با صورتی پنهان و شرمی بینهایت کشانده است.
تلفن که زنگ میزند یکراست میروم سرِ اصل مطلب؛ میدانم که نه وقت دارد و نه تمایلِ چندانی به مصاحبه. چرا از کارخانه بیرون آمدید و چرا به سراغِ زبالهگردی رفتید؟ «گرانی شد و نتوانستم با ۷ میلیون تومان هم کرایه خانه بدهم و هم خرج خانوادهام را جور کنم. از یک جایی به بعد دیگر حقوق، کفافِ هزینهها را نمیداد. از کارخانه بیرون آمدم و مدتی دنبالِ کار گشتم، اما همه جا اوضاع همین بود و حداقل حقوق میدادند. مدتی بیکار بودم تا اینکه مجبور شدم ضایعات جمع کنم و بفروشم.»
۳۸ساله است و یک فرزند دارد و با وجود زندگی در حاشیه و محلهی فقیرنشینِ شهرش، باز هم نتوانست با حقوقِ ناچیز کارخانه، حداقلیترین نیازهای خانوادهاش را تامین کند و مجبور به ترکِ کارخانه شد. حالا اما با جمع کردنِ ضایعات، آنطور که خود میگوید، درآمد متناسبتری دارد: «درآمد ثابتی ندارم، اما برای ۳ تا ۴ ساعت کارِ شبانه، بین ۳۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان درمیآورم. البته نزدیکِ عید درآمدم بیشتر است، مثلا برای امروز ۷۰۰ هزار تومان کار کردم.»
حداقل حقوق روزانهی کارگران برای سال ۱۴۰۲ حدود ۱۷۷هزار تومان تعیین شد و اگر تمام مزایایِ مزدی را هم حساب کنیم، حقوقِ قانونیِ این کارگر با یک فرزند، ماهی حدود ۷ میلیون و ۷۰۰هزار تومان برای ۸ ساعت کارِ روزانه در کارخانه تعیین شده است. حالا اما با ۳ تا ۴ ساعت زبالهگردی - اگر درآمد روزانه ۴۰۰هزار تومان را مبنا قرار دهیم - ماهی حداقل ۱۲ میلیون تومان درآمد دارد.
منبعِ درآمد این کارگر به جایِ کارخانه حالا دیگر، سطل زبالههای شهرش است و معلوم نیست با تداومِ حضور هر روزه در کنارِ این سطلها، و با سرکوب مدامِ خود برای رفتن به سمتِ چنین کاری، چه بیماریهای جسمی و روانیای در انتظارش است؟ او در توصیفِ کارِ جدیدش میگوید: «کثیفیِ محض است و از آبرویم میترسم، اما چارهی دیگری ندارم. ۳ تا ۴ ساعتِ آخر شب در مسیرِ مشخصی کار میکنم. در روشنایی روز نمیآیم که دیده نشوم.»
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.