میدان های نبرد در خاورمیانه ۲۰۲۴
ساعت 24 - کریستوفر فیلیپس استاد روابط بین الملل در دانشگاه کوئین مری لندن در تازه ترین کتاب خود که بخشهایی از آن در ایران از سوی پژوهشکده مطالعات خاورمیانه شناس ترجمه شده است از ده درگیری متفاوت اما مرتبط با یکدیگر در خاورمیانه سخن میگوید که ژئوپلیتیک جدید این منطقه را شکل داده اند.
به عقیده فیلیپس، روابط بین دولت ها در خاورمیانه بسیار پیچیده تر از آنی است که گفته می شود. علاوه بر چهارده کشور مستقل این منطقه که به گونه های مختلف با یکدیگر می جنگند، تجارت می کنند، متحده می شوند، در امور یکدیگر مداخله می کنند، یکدیگر را محکوم و در نهایت می بخشند؛ قدرتهای فرامنطقه ای نیز در این منطقه حضور دارند. آمریکا (از ۱۹۷۰) و شوروی (در تمام طول جنگ سرد) حضور ثابتی در این منطقه داشته اند. قبل از آنها نیز بریتانیا و فرانسه نیز در این منطقه حضور داشته اند. روسیه و چین نیز در دوره اخیر به این منطقه پای گذاشته اند و هر روز حضور خود را بیشتر می کنند تا پیچیدگی مسائل این منطقه هر روز بیشتر از روز قبل شود. اما بر خلاف این روند، اغلب رسانه ها، مفسران و سیاستمداران این پیچیدگی را کم اهمیت و ژئوپولتیک خاورمیانه را ساده جلو می دهند. مثلا در توضیح جنگ در عراق، سوریه، یمن یا رقابتهای منطقه ای میان عربستان و ایران یا هر درگیری یا رقابت دیگری همه چیز را به عامل دین و رقابت قدیمی میان مسلمانان شیعه و سنی تقلیل می دهند. یا درگیری میان اسرائیل و فلسطین را به اختلافات میان مسلمان و یهودیان تقلیل می دهند.
نفت نیز این ویژگی را برای رسانه ها، مفسران و سیاستمداران دارد. آنها هر دخالت خارجی، درگیری و رقابتی را صرفا به معنی دستیابی به نفت معنا می کنند. در کنار دین و نفت، تکیه بر مفهوم امپریالیسم نیز دیده می شود. اما تفسیرهایی این چنینی شاید بتواند فروش روزنامه ها را زیاد کند یا توجیهی برای سیاست خارجی یک کشور باشد اما درک و شرح صحیحی از پویایی های ژئوپلیتیک خاورمیانه ارائه نمی کند. دین، نفت و امپریالیسم حتما در رقابت ها و درگیری های خاورمیانه اثرگذار هستند اما نباید ژئوپولتیک پیچیده خاورمیانه را ساده انگارانه شرح دهیم. مفهوم اصلی کتاب ژئوپلیتیک خاورمیانه تنها با تمرکز بر یک مفهوم کلیدی و آن هم conflict (درگیری، کشمکش، تضاد، نبرد، رقابت) قابل فهم، درک و تشریح است. درگیری نه تنها به جنگ ها (مانند جنگ سوریه، یمن و...)، بلکه به معنای سیاست های پر آشوب (مانند وضعیت عراق یا لبنان و...) و اختلافات منطقه ای (مانند وضعیت خلیج فارس یا اقلیم کردستان) نیز هست. لذا نباید ژئوپلیتیک خاورمیانه را صرفا به نبردها و جنگهای آن محدود کنیم. چرا که این منطقه صرفا درگیر نبردهای نظامی نیست و دچار درگیری ها و کشمکشهای دیگری نیز هست.
این کشمکشها (نظامی و سیاسی) در قرن بیست و یکم به میزان زیادی گسترش پیدا کرده اند. ژئوپلیتیک خاورمیانه برآمده از سیاست های داخلی دولت های است که نخبگان سیاسی آنها از سیاست های دولت های همسایه و ابرقدرت های فرامنطقه ای مطلع هستند و در نسبتی با آن سیاست ها اقدام به تصمیم گیری می کنند
. به این ترتیب با آن که عواملی چون دین، نفت، امپریالیسم و... نقش و تاثیرگذاری دارند اما هیچ کدام به تنهایی عامل اصلی این درگیری و تفرقه نیستند. به عبارتی این درگیری ها و رقابت ها رویدادهایی چند وجهی هستند که در اثر تعامل بین نیروهای داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای به وجود می آیند. به عقیده فیلیپس، درک و فهم ارتباط میان ده درگیری در سوریه، لیبی، یمن، فلسطین، عراق، مصر، لبنان، کردستان، خلیج فارس و شاخ آفریقا به بهترین نحوه وضعیت ژئوپلیتیک خاورمیانه جدید را شرح می دهد.
به طور مثال فهم رفتار ترکیه در لیبی میسر نخواهد بود مگر این که تجربه آنکارا در حضوری که در سوریه دارد را فهم و درک کنیم. به عقیده فیلیپس ترکیه به دنبال تغییر رژیم در سوریه بود و پوتین با دخالت خود مانع این کار شد، در نتیجه ترکیه به سوی لیبی رفت تا با مداخله در کشوری که از حمایت مسکو بهره مند است وضعیت سوریه را جبران و تا حدودی خنثی کند. یا در نمونه ای دیگر نمی توانیم سیاست خارجی آمریکا در درگیری های سوریه و لیبی را فارغ از تجربه ای که واشنگتن از حمله به عراق به دست آورده درک کنیم و توضیح دهیم. همچنین برای رقابت ریاض و ابوظبی با دوحه باید به رقابت این سه در مصر، یمن، سوریه و لیبی بازگردیم.
به این ترتیب فیلیپس معتقد است که اولین مسئله در خاورمیانه پژوهی و شناخت ژئوپلیتیک خاورمیانه جدید رعایت این نکته است که نباید رویدادها و وقایع این منطقه را به صورت مجزا بررسی کرد. هر چند که هر فصل از مجموع ده فصل این کتاب به یکی از این درگیری ها توجه دارد. اما آن درگیری را در یک زنجیره ده حلقه ای بررسی می کند. نکته دوم این که به زعم فیلیپس وقتی ما از ده درگیری اصلی در خاورمیانه صحبت می کنیم به حضور ده بازیگر اصلی در خاورمیانه نیز باور داریم که شامل آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا، ترکیه، ایران، عربستان سعودی، اسرائیل، قطر و امارات متحده عربی است. ویژگیهای امروز وفردا به این ترتیب به زعم کریستوفر فیلیپس برای درک و شناخت ژئوپلیتیک خاورمیانه امروز باید بپذیریم که ۱. درگیریهای این منطقه چه نظامی و چه سیاسی پیچیده هستند. این درگیری ها همانطور که به لحاظ جغرافیایی در لولای سه قاره شکل گرفته اند در تقاطع بین میراث مذهبی، ذخایر نفتی و دولت های شکننده شکل گرفته اند. ۲. این درگیری ها تحت تاثیر عوامل داخلی (منطقه ای) و خارجی (فرامنطقه ای) بروز می کنند و تداوم می یابند. ۳. میزان تاثیرگذاری بازیگران داخلی و خارجی در این منطقه یکسان نبوده و آمریکا تاثیرگذارترین بازیگر در درگیریهای قرن بیست و یکم خاورمیانه است. چه حضور و چه عدم حضور آمریکا در منطقه بر این درگیری ها اثر می گذارد. به وضعیت سوریه در یک دهه گذشته نگاه کنید. بر خلاف واقعیت، رسانه ها در مورد جنگ سوریه اغلب به مناقشه ای فرقه ای میان مسلمانان سنی و شیعه رضایت می دهند؛ مناقشه ای که میان عربستان، ایران و ترکیه در سوریه در گرفته و آمریکا و روسیه نیز از آن بهره برداری می کنند. در حالی که وضعیت سوریه به این سادگی ها هم نیست و به تنشهای فرقه ای محدود نمی شود.
به زعم کریستوفر فیلیپس وضعیت امروز سوریه صرفا یک جنگ داخلی یا منطقه ای نیست بلکه نبردی میان بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای است و آمریکا در این درگیری نقش کلیدی دارد. چرا که شورشی ها و حامیان منطقه ای آنها از حمایتهای قدرتهای فرامنطقه ای نیز بهره می برند؛ به این ترتیب جنگ سوریه با طیفی از مداخلات خارجی از سوی روسیه، آمریکا، عربستان، قطر، ایران، ترکیه گسترش پیدا کرده است. این وضعیت صرفا مختص سوریه نیست و جنگ در یمن، لیبی و حتی درگیریهای سیاسی غیر خشونت بار در مصر، لبنان، عراق نیز چنین وضعیتی دارند. اما سوال فیلیپس این است که چه رویداد و تغییری رخ داده که این درگیری ها پیچیده تر از قبل شده اند و ما را با ژئوپولتیک جدیدی در خاورمیانه روبرو ساخته است؟ ایده اصلی نویسنده با این که نویسنده در ابتدا توضیح می دهد که در این کتاب بر خاورمیانه در قرن بیست و یکم و به طور مشخص تر بر خاورمیانه پس از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ تمرکز می کند اما در ادامه با اشاره به جمله مشهور فرد هالیدی مبنی بر این که «خاورمیانه یک قاعده دارد و آن قاعده این است که هر ده سال یک بار (یک دهه) خاورمیانه در اثر یک رویداد بزرگ مانند زلزله ای عظیم به خاورمیانه جدید تبدیل می شود» به این نکته اشاره می کند که ما با خاورمیانه یا بهتر است بگوییم ژئوپولتیک جدیدی در خاورمیانه روبرو می شویم».
به بیان فیلیپس انقلاب ایران در ۱۹۷۹، جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۱، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و... در نهایت بهار عربی در ۲۰۱۱ نمونه هایی از این زلزله های عظیمی هستند که خاورمیانه را تکان داده و ژئوپولتیک آن را تغییر دادهاند. اما کریستوفر فیلیپس بندی را به این ایده فرد هالیدی می افزاید مبنی بر این که ژئوپلیتیک خاورمیانه آن گونه کههالیدی بیان می کند بر اساس این رویدادهای عظیم تغییر می کند اما در ادامه وضعیت قبلی وضعیت جدیدی را به وجود می آورد.
او بهار عربی را شاهدی بر این مدعای خود می گیرد. او معتقد است که در اثر بهار عربی برخی دولت ها ضعیت تر شدند، برخی در خشونت و هرج و مرج فرو رفتند و... اما اصل و اساس منطقه به همان شکل سابق و شامل مجموعه ای از کشورهای مستقلی که با یکدیگر در رقابت و درگیری بوده و هستند. اما چرا فیلیپس از عبارت «جدید» در عنوان کتاب خود استفاده می کند؟ چه تغییری به وجود آمده که فیلیپس را متقاعد کرده که از ژئوپولتیک جدیدی برای خاورمیانه صحبت کند؟ به عقیده نویسنده ۱. اولین تغییر، تغییر نقش آمریکا در خاورمیانه است که باعث شده از عنوان خاورمیانه جدید استفاده کنیم. با آن که طی دو دهه پس از جنگ سرد آمریکا قدرتمندترین و موثرترین بازیگر در خاورمیانه بود اما به بیان فیلیپس عواملی باعث تغییر و شکل گیری خاورمیانه جدید شدند. ظهور چین، افزایش تحرکات نظامی روسیه و چرخش اقتصاد جهانی به سمت شرق پس از بحران مالی ۲۰۰۸ باعث تضعیف سلطه جهانی واشنگتن شدند و سه رئیس جمهور آمریکا (اوباما، ترامپ و بایدن) پس از خستگی و سرخوردگی از حمله به عراق و افغانستان تصمیم گرفتند فعالیت خود در خاورمیانه را محدود کنند. ۲. با کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه قدرت های منطقه ای تصمیم به پر کردن این خلاء کردند. این دومین تغییری است که فیلیپس به آن تکیه می کند و به جدید بودن ژئوپولتیک خاورمیانه رای می دهد. فیلیپس معتقد است که ایران که از فروپاشی رژیم صدام حسین در ۲۰۰۳ بهره مند شده بود، نفوذ خود در عراق و شامات را گسترش داد.
تهران پس از ۲۰۱۱ نیز چنین فرصتی یافت تا نفوذ بیشتری در منطقه به دست آورد و فراتر از عراق و سوریه در لبنان و یمن نیز نفوذ خود را افزایش داده و تقویت کند. فیلیپس معتقد است که عربستان نیز به عنوان رقیب اصلی ایران در خاورمیانه چنین سیاستی را دنبال کرد تا از یک سو نفوذ خود در منطقه را گسترش دهد و از سوی دیگر افزایش نفوذ تهران در منطقه را مهار کند. آنها قطر را محاصره اقتصادی ـ سیاسی کردند، از کودتا در مصر حمایت کردند و شورشیان سوری را تقویت و حمایت کردند تا به اهداف خود دست یابند.
در کنار این دو، پس از ۲۰۱۱ خاورمیانه بازیگران جدیدی را نیز به خود دید که لزوما قوی نبودند، اما تاثیرگذاری خاص خود را داشتند. عراق، سوریه و مصر بیش از هر زمان دیگری ضعیف شده بودند. ترکیه دیگر مانند گذشته در حاشیه نبود و حتی ترجیح میدهد با سیاستهای قدرت های غربی در منطقه مقابله کند. امارات نیز نفوذ خود در یمن، شاخ آفریقا، مصر و لیبی را افزایش داد. قطر نیز مانند امارات و عربستان فعالیتهای خود در لیبی، سوریه، مصر و شاخ آفریقا را گسترش داد؛ اما در تمام این مدت اسرائیل به عنوان یکی از قدرت های اقتصادی و نظامی منطقه ترجیح داد تمام قد وارد این درگیری ها و رقابت ها نشود و صرفا به شکل گذشته در مسائل همسایگان نزدیک خود (لبنان و سوریه) مداخله کند و اشغال سرزمینهای ۱۹۶۷ را ادامه دهد. در گام بعدی هر یک از درگیری های خشونت آمیز و رقابت های سیاسی در منطقه خاورمیانه حامیان خارجی / فرامنطقهای پیدا کردند که تحولی جدید و به همان میزان مضر برای منطقه به حساب می آمد. فیلیپس با بررسی جنگ های سال های ۱۹۴۵ تا ۲۰۰۸ در خاورمیانه به این نکته اشاره می کند که طرفین این درگیری ها دست کم دو مداخله کنند و حامی فرامنطقه ای برای خود داشتند. اما این روند از ۲۰۰۸ به این سو تشدید شد و هر درگیری خشونت بار نظامی یا رقابت سیاسی دست کم ۶ بازیگر منطقه ای فرامنطقه ای را به خود مشغول می کرد.
از سال ۲۰۱۱ به این سو این الگو به یک قاعده تبدیل شد و هر درگیری نظامی یا رقابت سیاسی دارای حامیان منطقه ای و فرامنطقه ای بود. ۳. گسترش عرصههای رقابت و درگیری سومین تغییر مهم مد نظر فیلیپس است. پیش از ۲۰۱۱ صرفا کشورهای نسبتا قوی منطقه انحصار اعمال خشونت فرامرزی را داشتند؛ اما پس از این تاریخ علاوه بر لبنان و عراق، سوریه، یمن، لیبی و حتی برای مدتی مصر و بحرین نیز به عرصه رقابت قدرتهای منطقه ای تبدیل شدند.
برای آنها فرقی نمی کرد که کشور هدف دچار چه نوع شورش و حتی جنگی داخلی شود، باید دولت حامی و طرفدار رقیب را برکنار می کردند. مثلا ریاض به واشنگتن کمک کرد تا دولت منتخب مصر را کنار بزنند. اردن و قطر نیز ادامه کار نخست وزیران لبنان را با توطئه و کودتای نافرجام در هاله ای از ابهام فرو می بردند.
علاوه بر گسترش عرصه رقابت، بازیگران غیردولتی نیز وارد این رقابت ها و درگیری ها شدند. هر چند که تا پیش از این نیز بازیگران غیردولتی در معادلات این منطقه حضور داشتند؛ تغییر جدید این بود که تعداد آنها بیشتر از هر زمان دیگری رشد چشمگیری پیدا کرده بود. آنها رابط متفاوتی با کشورهای منطقه داشتند. مثلا داعش همه دولت های مستقر را غیر قانون می دانست اما طالبان و... بسته به این که چه قدرت منطقه ای یا فرامنطقه ای از آنها حمایت کند با دولتهای خاورمیانه رفتار می کردند. کریستوفر فیلیپس – پژوهشکده مطالعات خاورمیانه شناسی
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.