نقش کار آفرینان در تاریخ بشر
ساعت 24 - به عنوان یک جریان فکری تاثیر گذار دیگر بر مکتب اتریش میتوانیم مارکسیسم را نام ببریم. آن هم در وجه مربوط به ارزش نیروی کار به عنوان تعیین کننده ارزش کل تولید جامعه و نقش صاحب سرمایه به عنوان بهره کش از مازاد تولید نیروی کار. همچنین شاکله کلی الگوی اقتصادی مارکس که برمبنای اعتقاد به تضاد بین صاحب سرمایه و صاحب نیروی کار، پیشبینی میکرد که این تضاد عاقبت منجر به فروریزش سرمایداریداری خواهد شد.
در این مورد بحث زیادی مطرح شده اما جدا از نقد نظریه ارزش کار توسط مکتب اتریش و پیشنهاد نظریه کارآمد تری که بعداً توضیح داده خواهد شد یک ایده مکتب اتریشی در این مورد بسیار قابل توجه و تاثیر گذار بوده است. آن نیز توجه به نقش کارآفرین (enterprenuer) در تحول نظام اقتصادی اجتماعی و در نتیجه تاریخ بشر است. سرمایه دار در دستگاه نظری مارکس کسی است که از طریق استثمار کارگر مازاد جمع آوری میکند. سرمایه دار مکتب اتریشی آن کوشنده محیط اقتصادی است که فرصتهای جدید را تشخیص میدهد و برای کسب سود به ابتکار، نوآوری، سرمایهگذاری و تجارت می پردازد. کسانی مانند فردریش کروپ، ورنر زیمنس،اوگوست تایسن، کارل بنز، گوتلیب دایملر، ساموئل دوپونت، جیمز وات، برادران مونت گولفیر…ودر ابتدای قرن بیستم نیکولا تسلا، گراهام بل، هنری فورد، جان راکفلر، اندرو کارنگی،جی پی مورگان…و در عصر جدید بیل گیتس، استیو جابز، الون ماکس، جف بزوز… فهرست بلند بالایی از صدها هزار نفر کوچک و بزرگ که از قرن هجدهم تا کنون با توسعه صنایع و نو آوریهای جدید موتور محرک تاریخ شدند. مکتب اتریش برای اولین بار در تاریخ اندیشه به این نیرو و تاثیر انگیزی آن توجه نمود. یک اقتصاد دان مشهور نیمه اول قرن بیستم، یعنی ژوزف شومپیتر (۱۸۸۳-۱۹۵۰) که نمی توان او را کاملاً تابع مکتب اتریش دانست تفسیر قابل تاملی در مورد نقش کار آفرینان بهکار برده، یعنی “نقش تخریب سازنده”. به این معنی که کار آفرینان، صنایع سنتها و روالهای قدیمی تولید و فعالیت اقتصادی و تجارت را لاجرم تخریب میکنند تا بنیانهای نو و پر ثمر تری را بنیاد نهند. نمونه این رخداد فراوان است صنایع گاری و کالسکه سازی نابود شد از طریق تولید اتومبیل. یا اکنون تلفن خطی در معرض نا بودی است از طریق رواج تلفن همراه. کامپیوترهای بزرگ تا حد زیادی جای خود را به لپ تاپ دادهاند و دیگر دستگاه کارت پانج و ماشینهای دیگر مربوط به محصولات قدیم جایی دیده نمیشود و همراه این روند، بسیاری صنایع نابود شدهاند و بسیاری صنایع با تکنولوژی جدید ظاهر گشتهاند و این فراگرد لاجرم بایستی رخ دهد تا صنعت و اقتصاد و تولید مسیر رشد را بپیماید. در آمریکا منطقه وسیعی شامل بخشهای مختلف چند ایالت به کمبر بند زنگ زده ( Rust Belt) مشهور است. کارخانههایی (عمدتاً آهن و فولاد) که از رشتههای صنایعی بود که زمانی پر رونق بودهاند و اینک رها شدهاند، در عوض مکانهای جدید تولید حاصل از نو آوری در نقاط مختلف پدیدار گردیدهاند. این فراگرد تخریب و سازندگی که ابتدا شومپیتر مطرح کرد میتواند سرنوشت رشد یا فروکاهش یک اقتصاد را تعیین کند. گرچه مشاهده نقش کار آفرینان مشاهده مهمی است اما اقتصاددانان اتریشی روشی برای سنجش این پدیده بدست ندادند و کماکان به جز یک پاسخ به نظریه مارکس در مورد نقش سرمایه داران و یک مفهوم هشداردهنده دست آورد نظری و کاربردی نداشت.( حال پرسش مهم این است که چرا کار آفرینی رخ میدهد؟ مکتب اتریش در شاکله نظری خود، بر خلاف مکتب نئوکلاسیک ها، اعتقادی به مفهوم تعادل ندارد، بلکه استدلال آنها این است که اقتصاد دائماً از یک عدم تعادل به یک عدم تعادل دیگر در حرکت است و مثلاً تعادل عرضه و تقاضا تحقق نمییابد و معاملات در قیمت غیر تعادلی رخ میدهد. از این گزاره استفاده میکنند برای این که استدلال کنند کار آفرینان از شرایط عدم تعادل استفاده میبرند و فرصتهای جدیدی برای سودبردن مییابند و در آن جهت نو آوری میکنند. یعنی عدم تعادل را ویژگی عمومی بازارها و به نوعی عدم تعادی پوینده را عامل ایجاد فضای نوآوری میدانند. در این گزاره چند اشتباه وجود دارد: امروزه اقتصاد دانان به این نتیجه رسیدهاند که حتی اگر قیمتها دائم در حال تغییر باشند، به دلیل تغییر دائم در عرضه و تقاضا، اما این تغییرات برای بسیاری کالاها در اطراف یک مرکز ثقلی انجام میشود که ما آن را به صورت تجریدی نقطه تعادل میخوانیم. اگر چنین نبود قیمتها و پیرو آن معاملات به صورت انفجاری تغییر میکردند و اقتصاد از هم می پاشید. نمونههای گاهگاهی از این شرایط بیثبات در بازارهای مالی رخ داده است. اگر این استثناها قاعده بود دوام و بقایی در حیات اقتصادی باقی نمیماند. از آن گذشته بسیاری بازارهای عمده مانند بازار مالی و بورس و کالا در بیشتر مواقع دارای تعادل هستند. چه این که قیمتهایی تعیین میشود که بازار را تسویه میکند یعنی در آن قیمت میزان تقاضا و عرضه برابر میشود. این صحیح است که برخی بازارها به صورت پویا در حال تحول دائم هستند، در اقتصاد امروزی نوکینزیها با استفاذه از ریاضی، همین بازارها را الگو سازی و کار کردهای آنان را با روش آماری تحلیل میکنند از طریق همان دو شیوهای که به نظر میرسد مکتب اتریشی روی خوشی با آن نداشته. اگر اندیشمندان مکتب اتریش به ریاضیات توجه میکردند تعادل و تعادل پویا و حرکت در اطراف نقطه تعادل را زود تر کشف مینمودند و آنگاه دست آورد غنی تری بدست میدادند. بر خلاف استدلال برخی از نویسندگان مکتب اتریش نو آوری و کار آفرینی حاصل عدم تعادل بازارها نیست. عدم تعادل در بازارها موجب بهاورزی میشود و کسانی آز آن سود میبرند. اگر گوجه فرنگی در تهرانپارس ارزانتر از سعادتآباد بود یک عده از این بازار ارزانتر خریداری میکنند در آن بازار گرانتر می فروشند و قیمتها را تا حد اختلاف هزینه حمل و نقل به یکدیگر نزدیک میکنند. اما این پدیده موجب نو آوری نمیشود. در ایران بازارهایی هستند که همیشه نامتعادل بودهاند، به دلیل دخالت دولت و اما نوآوری و کارآفریبنی هم محدود بوده و در گذشته این سنخ افراد کارآفرین بیشتر تنبیه شدهاند.
سرنوشت کارآفرینان کشور از زمان فاجاریه تا کنون را در نظر بگیرید. چرا در یک چارچوب اجتماعی مثل آلمان نوآوری انجام میشود و یا در چارچوب دیگری انجام نمیشود؟ اینجانب همیشه متحیر بودهام که چرا شکل گاوآهنها تا قبل ازورود تراکتور به ایران، مثلا تا هفتاد سال پیش، با شکل گاوآهنهای داخل غارنگارههای ده هزار سال پیش مشابه است و یا دستگاه ریسندگی و بافندگی سنتی، چرخ سفالگری و شیوه نمدمالی، نجاری و آهنگری...تا مادام که ابزار جدید از اروپا وارد نشد برای هزاران سال بدون تغییر قابل توجهی ادامه یافته است؟ چرا در این بازههای زمانی طولانی نو آوری رخ نداده است؟ طبعاً وجود عدم تعادل توضیح وافی ارائه نمی کند. . دکتر محمد طبیبیان - صفحه تلگرامی
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.