4مقوله محوری بدون انسجام ملی از نظر محمود سریع القلم
مفهوم وفاق ملی به معنای همکاری کردن و سازگاری داشتن است. این به آن معناست که در حوزههای حکمرانی یا در حوزههای تصمیمسازی در هر کشوری احزاب با هم همکاری میکنند و با همدیگر وفاق دارند. البته این مفهوم ریشه آکادمیک (دانشگاهی) به معنای عمومی کلمه ندارد و در متون تخصصی دنیا به جای این واژه از مفاهیم تخصصی «انسجام ملی» یا «استراتژی ملی» استفاده میشود.
اگر بخواهید بر اساس مفهوم وفاق ملی بحث کنیم، باید ابتدا به این نکته توجه کنیم که منظور ما از وفاق ملی، وفاق بین افراد است یا بین احزاب؟ اگر تنها وفاق میان افراد منظورمان باشد که تجربه نشان داده عمر کوتاهی دارد و چندان طولانی نیست. اما اگر منظور از وفاق میان احزاب و جریانهای فکری باشد، عمری طولانیتر دارد. وفاق در میان افراد میتواند متزلزل و کوتاهمدت باشد. منظور از مقوله «وفاق ملی» یا «انسجام ملی» و «استراتژی ملی» همکاریها و توافقها در محدوده سیاستگذاریها و مسائل کلان هر کشوری است. به آن معنا که در مسائل کلان توافقها حاصل شود و خروجی آن در سیاستگذاریها مشخص باشد. آنچه من از فضای افکار عمومی و فضای حکمرانی متوجه میشوم و استخراج میکنم، این است که به نظرم ما در حولوحوش چهار محور اصلی قرار داریم که هنوز انسجام ملی و برنامههای ملی برای آنها نداریم.
محور نخست این است که پاسخ دهیم آیا در کشور ما میان سیاستمداران، حکمرانان، مدیران و اقشار و لایههای مختلف، تفسیر مشترکی از ماهیت نظام بینالملل وجود دارد یا خیر؟ بهطور مثال، عدهای میگویند جهان در حال فروپاشی است و با ایدئولوژی خاصی حرکت میکند. عدهای دیگر میگویند غرب در حال افول است و عدهای معتقدند که غرب در حال بازسازی خودش است. به این ترتیب در کشور ما دیدگاه چندقطبی نسبت به نظام بینالملل و آینده آن وجود دارد.
محور دوم، جایگاه تخصص در مدیریت کشور است. بهطور مثال، ما در حکمرانی هنوز به نقطهای نرسیدهایم که وقتی میخواهیم از افراد استفاده کنیم، مبنای انتخابشان، تخصصشان باشد. در بسیاری موارد، وفاداری بر تخصص اولویت دارد.
محور سوم این است که باید پاسخ دهیم ما چه نگاهی به بخش خصوصی داریم؟ جهان ما جهان اقتصادی است، به آن معنا که همه کشورها به دنبال افزایش کیفیت شاخصهای اقتصادی هستند. ما در جهان هیچ کشور یا هیچ اقتصادی را سراغ نداریم که اقتصاد آن کشور به رشد، تحول و توسعه رسیده باشد و بخش خصوصی در آن کشور محور نبوده باشد. این در حالی است که ما در کشورمان بخش خصوصی را در جایگاه ملی اقتصادمان تعریف و تعیین نکردهایم. اگرچه فضای رسانهای مثبتی نسبت به بخش خصوصی در کشور داریم، اما سهم بخش خصوصی در تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور در بهترین حالت ۱۰ تا ۱۵درصد است.
محور چهارم، مباحث بسیار کلیدی در رابطه با تحریمها، مسائل بانکداری، مالی، سرمایهگذاری (داخلی و خارجی) و FATF است. در همین راستا باید به این پرسش پاسخ داد که آیا در کشور ما نسبت به نحوه برخورد با غرب و ایالاتمتحده آمریکا اجماع ملی وجود دارد یا خیر؟
این چهار مداری است که نسبت به آنها اجماع کلان وجود ندارد. اکثر دولتها تلاش کردهاند تا اجماع ایجاد کنند ولی موفق نبودهاند. مادامی که ما در این چهار محور و حوزه به اجماع فلسفی نرسیم، خروجیهای سیاستگذاری مرتب در سعی و خطا خواهد بود زیرا که بسیاری از کارهای بنیادی که مشکلات را حلوفصل کنند، به این چهار مدار مربوط میشوند. در آلمان، مبنای حکمرانیشان سرمایهداری رقابتی است و نقش دولت، نظارت بر عملکرد بخش خصوصی است. حتی گروههای چپ در آلمان همین اعتقاد را دارند و در این کشور تضاد و اختلاف در مسائل فلسفی نیست. احزاب مختلف در آلمان ممکن است در تخصیص بودجه، اولویتبندی داشته باشند (که آن هم مسائل حزبی است)؛ اما در نوع رابطهشان نسبت به اقتصاد جهانی و با آمریکا، اروپا، روسیه یا چین اختلاف فلسفی ندارند.
به همین دلیل تاکید میکنم تا زمانی که در حوزههای کلان به نتیجه نرسیم، شاهد نظم بخشیدن و مدیریت کارآمد امور اقتصادی، محیطزیست، بهداشت و درمان و روابط خارجی نخواهیم بود و نمیتوانیم کارهای بنیادی انجام دهیم.شاید بشود کارهای خُرد را به صورت تدریجی انجام داد، اما در سطح کلان بسیار سخت و چالشی است.
به همین دلیل وفاق ملی ناظر به حل مسائل فلسفی در کشور است. ما ایرانیها حولوحوش یک قرنونیم است که نتوانستهایم این مسائل فلسفی را حل کنیم. اگر نگاه حلالمسائلی در سطح خُرد داشته باشیم، نهتنها پاسخ درستی نخواهیم گرفت، چهبسا خروجیهای مثبتی هم نخواهیم داشت.همه اینها به این خاطر است که مسائل کلانمان حل نشده است. میتوان این تمثیل را مطرح کرد که شاید پزشک به بیمار بتواند مُسکن بدهد که حالش برای چند روز بهتر شود اما نمیتواند «بیماری اصلی» را درمان کند.
محمود سریع القلم- دنیای اقتصاد
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.