رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 648409

مذاکره با آمریکا با استفاده از اقتصاد

ساعت 24 - حکومت برخاسته از انقلاب اسلامی از همان آغاز کار در مقابل دو حوزه‌ی علمی اقتصاد و مدیریت قرار گرفت و با اصول اولیه‌ی آن دو علم در تعارض افتاد و ابتدایی‌ترین مبانی این دو علم را نقض کرد.

حسین عبده تبریزی ادمین هم اندیشی مالی و اقتصادی ایران در کانال واتساپی نوشته است: در حوزه‌ی اقتصاد، حاکمان اسلامی تحت تاثیر باورهای خود و نیز تحت تاثیر جریان چپ مسلط بر ذهن روشنفکران در آن روزها، با مبانی علم اقتصاد در تعارض قرار گرفتند. بازار را عملاً نفی کردند و تا امروز نیز روشن است که نقش سازوکار «بازار» رقابت را به طور عمیق درنیافته و نپذیرفته‌اند. بقیه نوشته اورا می‌خوانید: 

در حوزه‌ی اقتصاد، حاکمان اسلامی تحت تاثیر باورهای خود و نیز تحت تاثیر جریان چپ مسلط بر ذهن روشنفکران در آن روزها، با مبانی علم اقتصاد در تعارض قرار گرفتند. بازار را عملاً نفی کردند و تا امروز نیز روشن است که نقش سازوکار «بازار» رقابت را به طور عمیق درنیافته و نپذیرفته‌اند. نسبت به مبانی علم اقتصاد که گاه با انگ غیراسلامی در حوزه‌هایی مثل بانکداری آن را رد می‌کنند، در تعارض قرار گرفتند. بسته شدن بورس به مدت ۱۰ سال یکی از نشانه‌های این تفاوت دیدگاه با علم اقتصاد است. تحت تاثیر چپ، آموزه‌ی اسلامی سنتی «احترام به مالکیت» که می‌توانست با مبانی اقتصاد بازار هم‌صدا باشد، فراموش شد، و ملی‌کردن، تقسیم زمین، توزیع ثروت و... در دستور کار انقلابیون قرار گرفت.  در عرصه‌ی مدیریت، اصول بسیار ایتدایی علم مدیریت از قبیل وحدت فرماندهی، تقسیم کار، مسئولیت‌پذیری در قبال اختیارات،... به‌کلی کنار گذاشته شد و با محوریت و بهتر بگوییم به بهانه‌ی برتری «تعهد بر دانش و مهارت،» از روز اول انقلاب تا امروز افراد ضعیف‌تری از سبد تخصص موجود در جامعه در کنار فرصت‌طلبان به کار گرفته شدند.

این فرایند به مصوبه‌ی ماده‌ی واحده‌ی سال ۱۴۰۱ انجامیده است که طی آن دولت اختیارات انتصابات خود را به طور کامل به مقامات نظارتی واگذار کرده است. این نادیده‌گرفته‌شدن مبانی یک علم، امروزه در جامعه‌ی ما بیشتر با عنوان مشکلات حکمرانی بد و نامناسب شناخته می‌شود.  اگر دهه‌ی اول انقلاب را که دوره‌ی کشمکش‌های انقلابی، جنگ و ایثارهاست کنار بگذاریم، در دهه‌ی دوم و تا نیمه‌ی دهه‌ی سوم، کاهش تعارض بین نفرات اول و دوم کشور و ذخیره‌ی شخصیتی غنی آقای‌هاشمی و سرمایه‌ی اجتماعی آقای خاتمی امکان داد که اصول علم اقتصاد و مدیریت تا حدی رعایت شود، و نرخ رشد اقتصادی مناسبی به دست آید. با بروز پدیده‌ی احمدی‌نژاد که وحدت فرماندهی اقتصاد کشور مختل شد. تعداد جناح‌های مدعی حکومت و از جمله مقامات نظامی و امنیتی متعدد شد، و به علاوه مناسبات بین‌المللی ایران هم بسیار ضعیف شد، تعارضات و نادیده‌انگاشتن اصول دو علم اقتصاد و مدیریت فراوان‌تر شد، و کشور باسرعت در مسیر کوچک‌شدن اقتصاد، تضعیف بودجه‌ی خانوار و کاهش نرخ رشد و نزول مناسبات تجاری و فرهنگی با خارج قرار گرفت.  دولت چهاردهم در شرایط حضیض اقتصاد و مناسبات بین‌المللی شروع به کار کرد، و در چند ماه نخست فعالیت خود در وضعیت پیچیده‌ی نظامی و اقتصادی قرار گرفت. افرادی که بر سر کار آمده‌اند تحت تاثیر شعار وفاق، مهارت‌های مدیریتی ویژه‌ای ندارند، اما از مدیران دولت سیزدهم در کل بهتراند؛ هرچند که به دلیل مهاجرت وسیع نخبگان و کسانی که در اصل اگر می‌ماندند، منطقاً حائز شرایط بودند که پست‌ها را اشغال کنند، سطح مدیریت کشور به طور باورنکردنی افول کرد، و دستگاه عریض و طویل دولت فاقد نیروی انسانی لازم برای هدایت اقتصاد کشور و خروج از بحران‌هایی شد که بر روی هم انباشته‌شده و بر سر راه دولت قرار گرفت؛ بحران‌هایی چون ناترازی انرژی، نظام بانکی آشفته، بن‌بست مسکن، ناترازی در منابع آبی و مشکلات زیست‌محیطی، صندوق‌های بازنشستگی ناتراز، نظام جبران خدمات ناکافی که معضل معیشت و کاهش نرخ مشارکت در اقتصاد را به همراه آورده و ناترازی‌های دیگر. جمهوری اسلامی در تمامی این سال‌ها کاستی‌ها و سوء‌مدیریت‌ها و دهن‌کجی‌های به دو علم مدیریت و اقتصاد را با پول نفت جبران کرده است. پول اداره‌ی شهر را از مردم نگرفته، و با پول نفت شهرها را اداره کرده است؛ پول برق را از مردم نگرفته و با پول نفت نیروگاه‌ها را ساخته است. اگر در خاورمیانه از کشوری یا جنبشی حمایت کرده، با پول نفت پشتیبانی خود را ادامه داده است؛.... اما دولت چهاردهم اکنون دیگر به دلیل تحریم‌ها پول نفت در دسترس ندارد. در چنین شرایطی اداره‌کردن اقتصاد بسیار دشوار می‌شود. به لحاظ مشکل معیشتی و پایین‌ماندن درآمدها و سطح پس‌اندازهای مردم، اصلاحات قیمتی انرژی و حذف یارانه‌ها هم بسیار دشوار شده است.

کنار آمدن با نرخ تورم و افزایش دائمی قیمت دلار و کالاهای مصرفی نیز برای مردم غیرقابل تحمل شده است. در این شرایط، گسترش مناسبات اقتصادی با خارج و ایجاد تعادل در مناسبات اقتصادی و سیاسی ایران با غرب، روسیه و چین ضروری است تا نفسگاهی برای بهبود انتظارات تورمی ایجاد شود، همان طور که در سال ماقبل برجام انتظارات مثبت به ثبات نسبی قیمت‌ها انجامید. آیا به‌رغم تعارضات یادشده و موضع‌گیری عملی حاکمیت با مبانی دو حوزه‌ی علمی مدیریت (حکمرانی) و اقتصاد، می‌توان امیدوار بود که در شرایط حساس جاری، حاکمیت بتواند در برقراری روابط منطقی و عادی‌سازی مناسبات با امریکا به نقطه‌ی مطلوبی برسد که خطرات را از ایران دور کند و سایه‌ی تحریم‌ها را از سر ایران کوتاه کند؟ آیا دکتر پزشکیان افراد مناسب و رویکرد مناسب برای این کار را در اختیار دارد؟ آیا در انجام این کار هم دیر خواهیم کرد؟ خواست اسرائیل و نتانیاهو روشن است. اما به نظر می‌رسد ترامپ شرایط را برای مذاکره با ایران مناسب می‌داند. بهترین رویکرد مذاکره با ترامپ هم پیشنهاد برای برقراری رابطه‌ی تجاری است. شرکت‌های خصوصی ایران باید مجوز یابند به طرف‌های تجاری خود برای انجام واردات و صادرات و سرمایه‌گذاری نامه بنویسند؛ شرکت‌های عمومی هم باید مجوز داشته باشند با شرکت‌های بزرگ امریکایی مکاتبه کنند؛ مثلاً هواپیمایی هما تقاضای خرید هواپیما به بوئینگ بدهد. یا شستا و مپنا وارد مذاکره با شرکت‌های طرف‌ معامله‌ی خود در امریکا شوند.

این شروع خوب و باعزتی است. امریکا از این شروع سیگنال یا علامت‌های لازم را خواهد گرفت. در همین مرحله‌ فدراسیون‌های ورزشی هم ممکن است فعال شوند. مرحله‌ی بعدی البته اقدام دولتی برای برقراری رابطه‌ی تجاری و سرمایه‌گذاری و نهایتاً آماده‌سازی زمینه‌های برقراری مناسبات سیاسی است. همه‌ی اینها باید در ۱۰۰ روز اول دولت ترامپ صورت گیرد. این روابط به پیشرفت مذاکره با اروپاییان و جلوگیری از اسنپ‌بک هم کمک خواهد کرد.

موضوع اصلی این است که منافع ایران انجام این اقدامات را ضروری کرده است. حال فارغ از محدودیت‌های اعتقادی و ایدئولوژیک، آیا سنگ‌هایی که به پای دو علم اقتصاد و مدیریت در ایران بسته شده، اجازه خواهد داد که در این شرایط دشوار، حکومت و دولت تصمیمات درست اتخاذ کنند؟

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها