رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 650611

شرکای استراتژیک آمریکا باز تعریف خواهند شد

دکتر مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و آینده پژوه معتقد است: در قرن بیست و یکم شرکای استراتژیک آمریکا باز تعریف خواهند شد و اکنون دیگر شرکای استراتژیک آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و دیگران نیستند بلکه کانادا، ژاپن، کره جنوبی، ایران و استرالیا و شاید در آینده مکزیک باشند.

وی تاکید دارد: روسیه نه شریک حیاتی و استراتژیک امریکا در این قرن، بلکه شریک کلیدی آمریکا در آن منطقه و یکی از ستون‌های مدیریت آن منطقه قرار گیرد و تحت رهبری آیین قدرت و گهواره آن ایالات متحده آمریکا قرار گیرد. این معنا نیازمند بحرانی مانند بحران اوکراین بود که اکنون وجه المصالحه میان مسکو و واشنگتن است و زلنسکی که بر حسب استراتژی‌های تنظیم شده برژنسکی به میدان آمده بود امروز باید این معنا را بپذیرد که در این مسیر این همه سرمایه‌گذاری ایالات متحده آمریکا در جهت جدا کردن روسیه از اتحادیه اروپا و چین و پیوند دادن آن به آمریکا یک اصل است که باید عملی شود، حال این چقدر انجام شود بستگی به بازی دارد که اکنون در صفحه است.

دکتر مهدی مطهرنیا در گفت وگو با شفقنا، دیدار اخیر ترامپ و زلنسکی را مورد ارزیابی قرار داد و بیان کرد: باید پذیرفت که دولت ترامپ به دنبال ایجاد فضایی معنادار در جهت تثبیت نظم آینده جهانی بر اساس سناریوهای مشخص است.

وی ادامه داد: سال ۹۲ چهار سناریو در باب آینده جهان مطرح کردم، دنیای تک قطبی، دنیای تک چند قطبی، دنیای دو قطبی منعطف و دنیای فضای واقعیت موازی. در این سناریوها نظم آینده جهانی با رویکردهای گوناگون، اما به هم پیوسته در جهت تثبیت آقایی آمریکا در قرن بیست و یکم و انتقال ابرقدرتی آمریکا از قرن بیستم به قرن بیست و یکم که ستون فقرات آن را تشکیل می‌داد و عدم قطعیت ها در مسیر رهبری و هدایتی قرار می‌گرفتند که بتوانند بر اساس سناریوهایی که سال ۱۹۹۵ اندیشکده رند برای آینده آمریکا در ۲۰۲۵ نگاشته بود متعهد به حفظ ابرقدرتی آمریکا در متن آینده نظام بین الملل باشد فلذا اکنون تلفیق دو سناریوی دوم و چهارم در حال اجراست.

وی اضافه کرد: سناریوی اول دنیای تک قطبی را بوش پسر دنبال کرد، سناریوی دوم را اوباما دنبال کرد، سناریوی سوم را ترامپ دنبال کرد و سناریوی چهارم امروز در دوران ترامپ با محوریت ایلان ماسک انجام می‌شود. در سناریوی دوم، مدل دنیای تک چند قطبی است، آمریکا و اقطاب دیگر قدرت تحت رهبری آمریکا به مدیریت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک جهان می‌پردازد. ماکت این معنا ۵+۱ یعنی ۵ قدرت بزرگ جهانی به علاوه ایالات متحده آمریکاست.

مطهرنیا تصریح کرد: من در نظریه‌هارتلند؛ گفتم که در قرن بیست و یکم شرکای استراتژیک آمریکا باز تعریف خواهند شد و اکنون دیگر شرکای استراتژیک آمریکا، آلمان، فرانسه، انگلیس و دیگران نیستند بلکه کانادا، ژاپن، کره جنوبی، ایران و استرالیا و شاید در آینده مکزیک باشند. این حلقه ریملند جهانی در حال شکل گیری است که معنای سناریوی چهارم را می‌سازد؛ سناریوی دنیای واقعیت موازی اینکه core قدرت و مرکزیت آیین قدرت زمین را کوچک می‌یابد و در پی انتقال بنیادهای قدرت خود به جایی امن‌تر از زمین است ولی زمین را از فضا اداره می‌کند.

این کارشناس بین المللی اظهار کرد: تلفیق دو سناریوی سوم و چهارم در حال اجراست. از همان زمان برای تثبیت نظم نوین جهانی. به طور مثال از سال ۲۰۱۴ ماجرای اوکراین به وجود آمد و در سبد آینده قرار گرفت. ماجرای اوکراین امروز ماجرایی است که می‌توان از آن برای معامله بزرگ جهانی استفاده کرد، برای اینکه اگر روسیه به عنوان ابر قدرت قبلی در نظام بین‌الملل جایگاهش مشخص نباشد، وضعیت لغزندگی و لرزان بودن در نظم آینده بین‌المللی را نشان می‌گیرد. روسیه نباید به اتحادیه اروپا و چین پیوند بخورد. روسیه نباید از حد خودش بالاتر بیاید. لذا روسیه نه شریک حیاتی و استراتژیک امریکا در این قرن، بلکه شریک کلیدی آمریکا در آن منطقه و یکی از ستون‌های مدیریت آن منطقه قرار گیرد و تحت رهبری آیین قدرت و گهواره آن ایالات متحده آمریکا قرار گیرد. این معنا نیازمند بحرانی مانند بحران اوکراین بود که اکنون وجه المصالحه میان مسکو و واشنگتن است و زلنسکی که بر حسب استراتژی‌های تنظیم شده برژنسکی به میدان آمده بود امروز باید این معنا را بپذیرد که در این مسیر این همه سرمایه‌گذاری ایالات متحده آمریکا در جهت جدا کردن روسیه از اتحادیه اروپا و چین و پیوند دادن آن به آمریکا یک اصل است که باید عملی شود، حال این چقدر انجام شود بستگی به بازی دارد که اکنون در صفحه است.

وی افزود: در سطح تحلیل خرد آنچه وجود دارد آن است که به هر روی در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا، او مکعب اقدام خود را بر این اساس چیده است. روز اول انتخاب او، آن را منتشر کردم. اتوریته تهاجمی، پارادایم او است، داکترین وی فشار دیپلماتیک اقتصادی و شاید اگر آن‌ها به ثمر نرسد نظامی است. سیاست کلان او، انزواگرایی فعال متوجه قدرت ملی آمریکاست. استراتژی او فشار و تقابل و تاکتیک او تشدید بحران‌های بین‌المللی برای حل آن‌هاست و تکنیکش رسانه‌ای کردن بحران‌هاست. قبلاً بیان کردم امروز اگر صحنه منازعه ترامپ و ونس با زلنسکی رسانه‌ای می‌شود، بر اساس تکنیکی است که از آن تاکتیک و استراتژی اخذ شده است.

وی بیان کرد: این امر قابل پیش‌بینی است، او این بحران‌ها را نادرست و ناروا تشدید نمی‌کند بلکه هدفمندانه تشدید می‌شود. البته ترامپ نیست، بنیادهای بسیار قدرتمندی هستند که‌اندیشکده‌های بسیار فعالی هستند؛ چهار اندیشکده من جمله هریتیج که در دوران اول ریاست جمهوری او، این معانی را بازسازی می‌کرد و پشت سر ترامپ ایستادند، ترامپ این اندیشه‌ها را نمایندگی می‌کند و یکی از نمایندگان اصلی برای آینده، ونس است که به عنوان معاون رئیس جمهور نماینده اصلی سیلیکون ولی در این جریانات است. عده بسیاری از دولت او را وقتی آنالیز کنید حول این محور آمده‌اند که هدفمند است.

این استاد دانشگاه با اشاره به خاتمه جنگ بین روسیه و اوکراین پاسخ داد: به هر ترتیب برای اینکه بتوانیم به صلح پایدار دست یابید دفعتی نمی‌توانید صلح ایجاد کنید ولی می‌توانید بسیار قاطع و برش دار وارد معرکه شوید. همانگونه که ترامپ و ونس وارد معرکه شدند. این بحرانی را برای حل مسئله به وجود می‌آورد به نام بحران جایابی. جایابی هم از نظر منطقه‌ای و بین المللی هم از منظر فشار آوردن به افراد برای پذیرش. اکنون فشار بسیار زیادی به زلنسکی وارد می‌آید. زلنسکی در وضعیت بسیار نامتعادلی به سر می‌برد. همین فشار بر زلنسکی برای حل بحران خاورمیانه بر تهران و تل آویو وارد خواهد آمد. بعد از جریان اوکراین همین داستان وجود خواهد داشت، چرا که آیین قدرت اجازه نمی‌دهد در جنگ‌های منطقه‌ای یک طرف پیروز کامل باشد، باید دو طرف در یک محدوده معین امتیازاتی را کسب کنند ولی در نهایت تابع قدرت بالادستی باشد.

فلذا این معنا و فشارهای گوناگون تقابل‌هایی را برمی‌انگیزد و این تقابل‌ها هزینه‌های گزافی را بر طرفین تحمیل و دیکته می‌کند. هرچه آن‌ها خردورزانه‌تر با اندازه‌گیری دقیق قدرت خود وارد عمل شوند هزینه‌های کمتری را خواهند پرداخت.

مطهرنیا در پاسخ به این سوال، مهمترین امتیازی که ترامپ از این مساله می‌گیرد، چیست؟ گفت: ترامپ خواهان ورود به صحنه‌ای است که بتواند سرمایه‌داری فرامدرن را در برابر سرمایه داری مدرن یا در کنار سرمایه داری مدرن تجهیز کند و هر دو را از آن خود کند. ترامپ فقط نماینده اجرایی این اقدام است، در حالی که سرمایه‌داری فرامدرن سیلیکون و بازسازی آینده قدرت در جهان پیش روی به این می‌اندیشد و امتیازاتی که در باب معادن و استفاده از معادن اوکراین در نظر دارد و از طرفی کنترل روسیه به عنوان یک شریک کلیدی برای ایالات متحده آمریکا هدف است تا بتواند تثبیت نظم آینده جهان را در معادلات تغییرات و دگرگونی‌های زبرین و زیرین قدرت در قرن بیست و یکم از آن خود کند.

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها