رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 651775

پشت‌ پرده‌ی نفوذ چین در خاور‌نزدیک

ساعت 24 - چین بی‌سروصدا (به استثنای توافق ایران و عربستان در مارس ۲۰۲۴ که با پدرخواندگی چین انجام شد)، به نخستین شریک بازرگانی کشورهای عرب خاورنزدیک و یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاران منطقه (مقام نخست یا دوم، برحسب سال) تبدیل شده و جای آمریکا را گرفته است.

به‌گفته‌ی شرکت عربی برای تضمین سرمایه‌گذاری و اعتبارِ صادرات (ضمان)، این کشور یک‌سوم از سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی را در اختیار دارد. هفده سال پیش، میزان حضور چین یک درصد تخمین زده می‌شد.

این مسیر خیره‌کننده ناشی از همگرایی بی‌سابقه‌ی استراتژی‌های تمامی بازیگران ذی‌نفع است. برای چینی-ها، علاوه بر منافع سنتی بازرگانی – تامین منابع انرژی و تسخیر بازارها – جاه‌طلبی تبدیل شدن به یک قدرت جهانی نیز مطرح است، قدرتی که بتواند کشورهای جنوب را حول معیارها و ارزش‌های خود گرد آورد. این کار با اجرای طرح «جاده ابریشم جدید» (ابتکار جاده و کمربند BRI ) تحقق می‌یابد که به-صورتی ماهرانه تاریخ پرشکوه و روابط دوجانبه‌اش با جهان عربی-اسلامی را با سلیقه روز تطبیق داده است. به عقیده‌ی جان فولتون، یکی از برجسته‌ترین کارشناسان روابط چین و جهان عرب، «چین در وهله نخست، یک بازیگر اقتصادی، همراه با درگیری فزاینده در زمینه‌های سیاسی و دیپلماتیک است که در زمینه امنیتی، هنوز نقش اندکی دارد». (۱) اما در مورد مقوله سوم بی‌سروصدا کار می‌کند. سینرژی ریاض، ابوظبی و پکن

از منظر کشورهای خلیج فارس و نیز مصر، اراده‌ی خروج از رویارویی دوطرفه با آمریکا و توسعه با کمترین هزینه، و محدود نشدن به عرضه کالاهای بخش انرژی، محرکی قوی برای تحکیم رابطه با پکن است. بدین ترتیب، «چشم‌انداز ۲۰۳۰ »، طرح عظیمِ دگرگونی عربستان سعودی که شاهزاده محمد بن سلمان (که به نام اِم بی اِس شهرت یافته) برنامه‌ریزی کرده، با اختاپوس « BRI » که شی جین پینگ، رئیس جمهوری چین طراحی کرده، روبرو می‌شود. همین حرف را می‌توان درباره طرح کمتر مشهور «چشم‌انداز ۲۰۳۱» زد که محمد بن زاید، رئیس امارات متحده عربی (مشهور به اِم بی زد) درسر می-پروراند. همان‌گونه که خانم کامیی لونِس، پژوهشگر مهمان در شورای اروپاییِ مطالعات بین‌المللی می‌نویسد:

«عربستان سعودی و امارات متحده عربی به دو قدرت متوسط دست‌اول تبدیل شده‌اند که رویای ایفای نقشی در نظم جهانیِ در حال دگرگونی و نیز در ورطه‌ی رقابت ژئوپولیتیکی فزاینده میان ایالات متحده و چین را در سر می‌پرورانند (۲).»

اما از نگاه آمریکا، دورانی که طلای سیاه رابطه با کشورهای خلیج فارس را کاملاً سامان می‌داد، به سر آمده است. نفت استخراج شده در آمریکا (« drilled in America » ، اصطلاحی است که دونالد ترامپ استفاده می‌کند)، جای آن را پرکرده است و ازاین پس، ایالات متحده به نخستین تولیدکننده نفت در جهان تبدیل شده است (۴/۱۹ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۲۳ در برابر ۴/۱۱ میلیون بشکه تولید عربستان سعودی). وانگهی، اوباما، از همان روزهای پایانیِ دور دوم ریاست جمهوری‌اش از «چرخش حول محور آسیا» سخن می‌راند، که در این رهگذر موجب نگرانی حکومت‌های منطقه نیز شد که خود را به‌طور کامل در امان نمی‌دیدند. بااین‌وجود، واشینگتن نقشه خاورمیانه را رها نکرده است و هنوز پایگاه‌های نظامی و/یا نیروهایش را در امارات متحده عربی، قطر، بحرین، عربستان سعودی و اردن حفظ کرده است... استقبالِ حقیرانه از جو بایدن

چین موقعیتی به‌کُلی متفاوت دارد. روابط بین‌المللی این کشور را اشتهایش به نفت سامان می‌دهد، بدون اینکه به‌رغم داشتن پایگاهی در جیبوتی [شاخ آفریقا]، توانائیِ تجهیز دستگاه امنیتی به شیوه‌ی آمریکا را داشته باشد. درنتیجه، حضور خود را برپایه روابط اقتصادی با پیش‌بردنِ مهره‌های استراتژیکی‌اش تحکیم می‌کند.

گرچه روابط بازرگانی با خلیج فارس جدید نیست، «چرخش چین» به سوی خلیج فارس آن به طور جدی از ده سال گذشته آغاز شده است. در سال ۲۰۱۶، پکن نخستین "کتاب سفید" درباره «سیاستِ عربیِ چین» را با انگشت‌گذاشتن روی پنج حوزه‌ی همکاری منتشر می‌کند: انرژی، فنون، هوافضا، مالی و فرهنگ. 

شش سال بعد در دسامبر ۲۰۲۲، ریاض با مراسم شکوهمندی از شی جین پینگ استقبال کرد. «چهار هواپیمای شکاری هواپیمای او را در آسمان عربستان همراهی کردند و پس از فرود هواپیما، شش جت دیگر برفراز فرودگاه به پرواز در آمد و با دود سرخ و زرد، پرچم چین را در فضا به تصویر کشیدند!»

لوموند دیپلماتیک

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها