رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 652296

ژاپن؛ گذشته متلاطم، آینده نامطمئن

ساعت 24 - از نظر بسیاری از تحلیل‌گران تاریخ ژاپن، این کشور مانند آلمان دیر به قطار استعمار پیوست و به همین دلیل اشتهای آن برای اشغال و استعمار ممالک آسیایی به سیاست‌های خشونت‌بارش دامن زد، سیاست‌هایی که هنوز هم مردم چین و کره نتواسنته‌اند فراموش کنند.

در سال ۱۸۵۳ کشتی‌های نیروی دریایی ایالات متحده تحت فرمان دریاسالار متیو پری وارد بندر «ادو»، توکیو فعلی، شدند و نقطه عطفی را در تاریخ ژاپن رقم زدند، کشوری که با هدف حفظ هویت و استقلال خود در برابر قدرت‌های غربی، برای بیش از دو قرن درهای خود را به روی جهان بسته بود.

متیو پری و کشتی‌هایش ظاهرا با پیامی مسالمت‌آمیز به یکی از شرقی‌ترین کشورهای دنیا آمده بودند اما حاکمان ژاپن درخواست آن‌ها را برای گشایش درها و برقراری روابط تجاری با جهان غرب، تهدیدی جدی برای استقلال‌شان قلمداد می‌کردند.

تقریبا یک سال بعد، ژاپن تحت فشارهای شدید مجبور به امضای معاهده‌ای شد که بر اساس آن درهایش را برای تجارت و روابط بین‌المللی به روی غرب باز می‌کرد. رابطه با غرب باعث شد که این کشور از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تحت تحولات عمده قرار گیرد. ژاپنی‌ها که ابتدا این رابطه را در منافات با سنت نیاکان خود و چالشی در جهت استقلال‌شان می‌دیدند به تدریج آن را به فرصتی برای رشد و ترقی تبدیل کردند.

در سال ۱۸۶۸ سرانجام با سقوط خاندان شوگون که با قوانین فئودالی بر ژاپن حکمرانی می‌کرد دوره اصلاحات «میجی» آغاز شد. در این دوران، ژاپن با سرعتی چشمگیر به سمت مدرن‌سازی پیش رفت. اصلاحات میجی که بر اساس الگوهای غربی طراحی شده بود شامل ایجاد ساختارهای مدرن دولتی، اصلاح سیستم آموزش و نوسازی ارتش و نیروی دریایی بود.

این اصلاحات و همچنین ارتباط با غرب ژاپن را به تدریج به یک قدرت اقتصادی و نظامی در منطقه تبدیل کرد و آن را به سمت امپریالیسم و استعمارگری سوق داد. آن‌ها با پیروزی‌ در نخستین جنگ خود با چین و در ادامه شکست روسیه به‌طور چشمگیری جایگاه خود را در آسیا تقویت کردند. این جایگاه نه تنها آن‌ها را در سطح بین‌المللی به عنوان یک قدرت مستقل معرفی کرد که این توانایی را به آن‌ها داد تا بخش‌هایی از چین و کره را هم تحت سلطه خود درآورند.

در همین حال ترکیب مذهب شینتو و ناسیونالیسم ژاپنی که بر «آسمانی» بودن ژاپن تاکید داشت همراه با اخلاق کنفسیوسی که سلسله مراتب و اطاعت را ترویج می‌کرد باعث شد میلیون‌ها ژاپنی در اوایل قرن بیستم به خدمت اهداف توسعه‌طلبانه نخبگان حاکم درآیند.

ترکیب این باورها در تفکرات فیلسوفان سیاسی ژاپن هم به آرای افراطی انجامید. بسیاری از این فیلسوف‌ها پس از جنگ دوم جهانی و ویرانی ژاپن متهم شدند که در ترویج ایده‌های توسعه‌طلبانه دست داشته‌اند. شماری از آنان پس از جنگ از این بابت از شهروندان ژاپنی عذرخواهی کردند.

بعدها با حضور فعال در جنگ اول جهانی به ویژه در زمینه تصرف مستعمرات آلمان در شرق آسیا ژاپنی‌ها نفوذ منطقه‌ای خود را افزایش دادند و زمینه را برای ورود به جنگی دیگر فراهم کردند که سرنوشتی متفاوت را برایشان رقم زد، جنگی که تخمین زده می‌شود تنها در یک روز آن بین ۶۰ تا ۸۰ هزار ژاپنی در بمباران اتمی هیروشیما کشته شدند. تصویر هوایی از اولین بار که در جریان جنگ از یک بمب اتمی استفاده شد

پس از پایان جنگ جهانی دوم، ژاپن در شرایط بسیار سختی قرار داشت. کشور ویران شده بود و اقتصاد آن تقریبا از بین رفته بود. اما آن‌ها به سرعت توانستند از این وضعیت عبور کنند. یکی از عوامل کلیدی در این تغییر، کمک‌های اقتصادی غرب به‌ویژه ایالات متحده بود. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، ایالات متحده برنامه‌هایی برای تقویت و تثبیت اقتصاد ژاپن پیاده کرد.

آمریکا نه تنها در زمینه‌های مالی به ژاپن کمک کرد بلکه زمینه‌‌ انتقال صنعت و تکنولوژی را نیز به این کشور فراهم نمود. این روابط تجاری و اقتصادی با غرب به ژاپن این فرصت را داد تا فرآیند صنعتی‌سازی خود را تسریع کند و با استفاده از تکنولوژی‌های پیشرفته غربی در مدت کوتاهی به یکی از رقبای اصلی آن‌ها در تولیدات صنعتی تبدیل شود. اصلاحِ اصلاحات میجی

از دیگر ارکان اصلی تحول در ژاپن پس از جنگ، سرمایه‌گذاری‌ عظیم دولت در سیستم آموزشی و همچنین تقویت نیروی کار ماهر بود. اگرچه ژاپن در دوره‌های پیش از جنگ نیز از زمان اصلاحات میجی تاکید زیادی بر مدرن‌سازی سیستم آموزش خود داشت اما تحولات واقعی پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد، زمانی که نیروهای آمریکایی همچنان در این کشور مستقر بودند.

این اصلاحات شامل نوسازی و همگانی کردن نظام آموزشی در کشور بود. فرصت‌های آموزشی که بر اساس جنسیت، میزان ثروت و مقام ارائه می‌شد، حال در دسترس همگان بود.

این تغییرات ژاپن را در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به یکی از کشورهایی تبدیل کرد که بالاترین سطح سواد را دارا بودند. ژاپن

سخت‌کوشی، همگرایی و انضباط کاری بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ جامعه ژاپنی است. این فرهنگ نقش غیر قابل انکاری در بازسازی این کشور در دوران پس از جنگ جهانی دوم ایفا کرد. باوری در این کشور وجود دارد که «کایزن» ژاپنی را عامل اصلی رشد اقتصادی پس از جنگ خانمانسوز می‌داند.

کایزن در فلسفه ژاپنی به معنای رویکردی است که بر بهبود مستمر و تدریجی تمرکز دارد و هدف آن ایجاد تغییرات به صورت آهسته و پیوسته است که در طول زمان باعث پیشرفت و بهبود فرآیندها و عملکردها می‌شوند.

در نیمه دوم قرن بیستم مجموعه‌ای از جوانب فرهنگی در ژاپن دست به دست هم دادند تا این کشور از خاکستر جنگ برخیزد. از صبر و استقامت و همبستگی تا گذار از طبقه‌بندی‌های جنسیتی.

در حالی که در آن زمان مردان عموما نقش‌ رهبری را بر عهده داشتند، حضور زنان به‌عنوان نیرویی موثر در بازسازی اقتصادی کشور بسیار پررنگ بود. برای تولید بسیاری از محصولات اولیه، کارگران زن حتی به‌طور داوطلبانه در کارگاه‌های صنعتی مشغول به کار می‌شدند. تاثیر آن‌ها در حدی بود که در بعضی از محافل، ژاپنی‌ها به اغراق می‌گویند: «اگر زنان ژاپنی نمی‌بودند، حتی تویوتا هم هیچ‌وقت به ساخته نمی‌شد. »

با این حال آیا ژاپن با تلفیق ویژه خود از سنت و مدرنیته خواهد توانست از پس چالش‌های قرن بیست‌ و یکمی برآید؟ آیا هویت متفاوت ژاپنی که در آداب اجتماعی خود را نشان می‌دهد حفظ خواهد شد؟ آیا بحران‌های اقتصادی و کاهش جمعیت، ژاپن را از فهرست اقتصادهای درجه اول خارج خواهد کرد؟

با وجود سهم زنان در مدرن‌سازی ژاپن، هنوز هم زنان در بسیاری از عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی با تبعیض روبرو هستند، به عنوان مثال تنها حدود دو درصد از روسای شرکت بزرگ را زنان تشکیل می‌دهند و سهم آن‌ها در نهادهای عالی حکومتی چون دستگاه قضایی هم ناچیز است. سهم آن‌ها در این دنیای جدید چه خواهد بود؟

نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تیتر داغ
تازه‌ترین خبرها