صداوسیما پاشنه آشیل حکومت و کشور
ساعت 24 - اتفاقاتی که در رسانه رسمی کشور و در روزهای اخیر رخ داد، به گونهای بود که همگان را متوجه خطر این گونه برنامهها برای امنیت ملی و ثبات اجتماعی کشور کرد، و حجت بر دستاندرکاران کشور تمام شد که در این مورد باید کاری کنند. این وضعیت ریشه در سیاست انحصار رسانهای داشته که به دلایل گوناگون اکنون اجرای آن سیاست انحصار ممکن نیست.
از دهه ۶۰ انحصار رسانه رکن رکین نظام اطلاعرسانی بود و به نوعی اعتیادآور هم شده بود. ساختاری که در واقع با واکر و عصا راه میرفت ولی چون اجازه نمیدادند هیچ رقیبی داشته باشد همیشه به عنوان اولین نفر از خط پایان رد میشد و مدال طلا را بر سینه خود آویزان میکرد؛ حالا چند سالی است که نهتنها توان خود را در حذف هر گونه رقیب از دست داده، بلکه رقبای سرسخت و تازهنفس هم به میدان آمده و این رسانه را از دور رقابت خارج کردهاند.
مدافعان این ساختار از ابتدای دهه ۷۰ که تعدادی روزنامه مستقل آمد عزا گرفتند و آغاز به مسئلهسازی برای آنها کردند. سپس ماهواره آمد. ۳۰ سال پیش در سال ۱۳۷۴ در همین روزها قانون منع استفاده از ماهواره اعلام و اجرایی شد بلافاصله وزیر کشور اعلام کرد: «۹۰ درصد از دارندگان آنتنهای ماهوارهای اقدام به جمعآوری آنتنها کردهاند. »
فرمانده نیروی انتظامی نیز گفت: «از نیمه شب گذشته مهلت قانونی برای جمعآوری داوطلبانه آنتنهای ماهوارهای پایان یافت.» اینها در حالی بود که مردم هنوز استقبال زیادی از ماهواره نکرده بودند چون به رسانههای مکتوب داخلی امید داشتند بهویژه پس از دوم خرداد که روند توسعه مطبوعات مستقل شتاب گرفت.
آن مطبوعات را تحمل نکردند و بهار مطبوعات را خزان کردند. روزنامهها را قلع و قمع کردند به امید آن که دوباره انحصار را به صداوسیما برگردانند. این کار را با هزینه بالا و با کارگزاری افرادی چون سعید مرتضوی انجام دادند ولی خیلی خوشخیال بودند چون پیش از آن ماهوارهها از راه رسیده بودند. بنابراین تنها نتیجهای که توانستند از بستن مطبوعات به دست آورند، تحریک مردم برای استفاده بیشتر از ماهواره بود.
مبارزه با ماهواره را همزمان با مبارزه علیه ویدئو از چند سال پیش از آن شروع کرده بودند و ریسیورها و دیشهای ماهوارههای جمعآوریشده را هم تحویل صداوسیما میدادند.
پس از بستن مطبوعات مردم چارهای جز استفاده از ماهواره نداشتند. در نتیجه بستن مطبوعات همان، و هجوم برای استفاده از ماهواره همان. این بار بزرگترین ضربه را به نیروی انتظامی زدند. نیرویی که باید حافظ امنیت مردم باشد با راپل از ساختمانهای شهر بالا و پایین رفت تا دیش ماهواره جمع کند و پایان آن هم شکستی فاجعهبار بود و امروز کسی حتی نمیپرسد آن قانون کجاست؟
هنوز در بند مبارزه علیه ماهواره بودند که اینترنت آمد. اینترنت را با محدودیتهای فراوان و منت گذاشتن به عدهای معدود دادند سرعت اولیه آن در حد سرعت مورچه بود. اصلاً هم به تذکرات دیگران گوش نمیکردند که اینترنت سراسر زندگی را در بر خواهد گرفت.
هنوز شر اینترنت را هضم نکرده بودند که شبکههای اجتماعی آمدند و این یکی را دیگر نمیدانستند چکار کنند. بسیاری از جوانان و مردم از این مرحله به جهان دیگر وصل شدند و راه و ارتباط خود را از حکومت و ساختار جدا کردند.
هنوز ترس ناشی از ترکیب موثر اینترنت و شبکههای اجتماعی در وجودشان غالب بود که تلفن هوشمند وارد شد و کل بساط انحصار رسانهای را برچید و بازی را بهکلی تغییر داد. از اینجا به بعد راهی دیگر جز فیلترینگ خانمانبرانداز به ذهنشان نرسید؛ آن را آغاز کردند و آن اندازه ادامه میدهند که مردم به سوی اینترنت ایلان ماسک بروند و اینترنت داخلی و ملی هم بلاموضوع شود در واقع مردم را از کل نظام اطلاعرسانی داخلی بینیاز میکنند.
اینها جماعتی هستند که از یک سوراخ بارها گزیده شدهاند و همچنان انگشت به داخل همان سوراخ میکنند. به مرور وارد مرحله سیاست یکدستسازی شدند و شرط موفقیت خود را یکدستسازی ساختار رسانهای دانستند و مجموعهای تندرو با رویکردهای فرقهای و با پوشش شیعهگری سلفیمسلک عهدهدار امور رسانه شدند که بلای جان دین و روحانیت و انقلاب و امنیت ملی شده است.
تا توانستند بودجه ملت را روانه رسانه ملی کردند؛ بهطوریکه مجموع اعتبارات امسال صداوسیما به ۴۳ هزار میلیارد تومان میرسد. به ازای هر ایرانی حداقل ۵۰۰ هزارتومان میگیرند.
در این سالهای اخیر هر چه بیشتر سقوط میکند پول و بودجه بیشتری را در این چاه ویل میریزند، گمان میکنند مشکل آن فقدان بودجه است. درحالیکه بدبختی آن همین بودجههای بیحساب و کتاب و کلان است. مثل تشنهای که لب دریا نشسته و برای رفع تشنگی آب دریا را مینوشد.
این رسانهای است که ساختاری حجیم و فربه ناکارآمد پیدا کرده و بعید است که هیچ رسانهای در جهان بهاندازه آنها نیرو و امکانات داشته باشد و در عین حال از نظر کارکردی و جلب مخاطب این اندازه فاجعهبار و ناکارآمد باشد.
نیروهای اصلی و سیاستگذار آن بعید است که کمتر از ۵ درصد مردم را نمایندگی کنند. اغلب آنان سوگیریهای لخت و آشکار سیاسی و فکری دارند و عجیب اینکه پیر و جوان، راست و چپ، اصلاحطلب و اصولگرا، زن و مرد همگی به ناکارآمدی و خطیر بودن وضعیت این رسانه اذعان میکنند.
اگر تا چند سال پیش هنوز نفس میکشید به دلیل ویژگی اصلی اتکایش، به انحصار بود. ولی امروز زمان بازپرداخت حسابهای گذشته انحصاری آن است و آن انحصار به نقطه ضعفش تبدیل شده است. رویکرد روایتمحوری و خودرستگارپنداری در آن غالب است.
مدیریت و سیاستگذار آن فاقد درکی درست از اهمیت رسانه و کارکردهای آن است. در این نگاه رسانه به مثابه بوق است. آنان به نادرست برای خود رسالتی قائل هستند که گویی ملت گمراه است و آنان کلید درهای بهشت و رستگاری را در دست دارند و باید مردم را به آنجا هدایت کنند.
آنان دنبال راهبری مردم به مقصدی خرابه و فاجعهبار هستند. البته این تحلیل خوشبینانه است نگاههای بدبینانهای هم وجود دارد که فعلاً از بیانش معذوریم. هر گونه اصلاحات بنیادی و پایدار در کشور مشروط به اصلاح سیاست رسانهای و بهطور مشخص صداوسیما است.
بدون آن هر اصلاحاتی عقیم و سترون و بازگشتپذیر است. سیاست رسانهای و بهطور مشخص رویکرد حاکم بر صداوسیما پاشنه آشیل حکومت و کشور و وضع جاری شده است. مردم پول و بودجه آن را میدهند ولی سودش را مخالفان ایران میبرند.
این کارهای صداوسیما هیچکدام اشتباه به معنای رایج آن نیست بلکه مدیران آنجا همان گونه که میفهمند، عمل هم میکنند فقط هنگامی که افتضاحش زیاد دیده میشود، اقدام به رفوکاری میکنند. به همین دلیل میگویند بازنشر این افتضاح، برای انتقام از موفقیتهای صداوسیما است.
هم میهن
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.