رفتن به محتوا
سام سرویس
کد خبر 77238

جامعه‌شناسی فساد از منظر سیدحسین العطاس

کلپتوکراسی

ساعت 24-موضوع فساد از منظر جامعه‌شناسی فقط به فساد سیاسی و اقتصادی اطلاق نمی‌شود، بلکه فساد فرهنگی و اجتماعی را هم دربرمی‌گیرد و در واقع مفهومی کلی‌تر دارد. مرحوم پروفسور سیدحسین العطاس پدر سیدفرید العطاس، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه مالزی کتابی با عنوان جامعه‌شناسی فساد به نگارش درآورده که اخیرا در کشور مالزی به چاپ رسیده است. خبرگزاری مهر در سفری که سیدفرید العطاس به ایران داشته است، با همکاری دکترسیدجواد میری دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی درباره این کتاب با وی گفت‌وگویی انجام داده است که در پی می‌آید:

کلپتوکراسی
trong>پروفسور اگر امکان دارد در مورد کتاب پدرتان که به‌تازگی در مالزی با موضوع جامعه‌شناسی فساد چاپ شده است، صحبت کنیم. نظر شما درباره این کتاب چیست؟
از شما به‌خاطر فرصتی که در اختیار من قرار دادید تا در مورد اندیشه‌های پدرم در باب فساد صحبت کنم خیلی متشکرم. فقط به چند نکته درباره آثار سیدحسین العطاس در باب فساد‎ بسنده می‌کنم، به‌ویژه کتاب حاضر. آن‌طورکه پدرم می‌گفت درواقع به‌طور کاملا تصادفی در سال ۱۹۵۲ در تهران بود که او برای اولین‌بار به موضوع فساد علاقه‌مند شد.
خیلی‌جالب است که وقتی در تهران بود و آن‌طور که به یاد دارم در ۱۹۵۲ دانشجوی مقطع کارشناسی دانشگاه آمستردام بود، به‌عنوان بخشی از تکالیف دانشگاهی باید مقداری کار میدانی در تهران و بغداد انجام می‌داد.
بنابراین چندهفته‌ای را در تهران بود و با محققان مختلف و چند عالم دینی نشست و گفت‌وگو‌هایی داشت. فکر کنم در دوره مصدق بود. آنچه او دراین‌باره می‌گوید جالب است، به‌ویژه برای مخاطب ایرانی که من فقط نقل می‌کنم: «در ۱۹۵۲ در تهران بود که من برای اولین‌بار به تأثیرات فساد علاقه‌مند شدم و در آن زمان فساد در ایران بیداد می‌کرد. مأموران و کارمندان دولتی ماه‌ها بود که حقوق نگرفته بودند و با این حال مقامات بالارتبه صاحب خانه و ماشین‌های خوب بودند و در بیرون شهر به تفریح می‌پرداختند». وی متعاقبا به اندونزی می‌رود که می‌بیند به همین منوال فساد در آن غلبه دارد و به همین ترتیب تا آخر و در ادامه کتاب وی مثال‌هایی از فساد در اندونزی، پاکستان، هند و غیره می‌آورد.
کتاب فعلی «مسئله فساد» که ابتدا در دهه ۶۰ میلادی با عنوان جامعه‌شناسی فساد در چارچوب دیگری منتشر شده بود، چند سال بعدتر، دقیق‌تر بگویم در ۱۹۸۶ با ویرایش متفاوتی منتشر شد و آخرین ویرایش آن هم در سال گذشته چند سال پس از فوت پدرم بیرون آمد که انتشار آخرش به همت خودم بود و مقدمه‌ای هم برای این ویرایش نوشتم.
بگذارید چند نکته در باب این کتاب بگویم. این کتاب به ذات، علل، عملکرد و پیشگیری از فساد می‌پردازد. تعریف فساد در این کتاب رجحان‌دادن اهداف شخصی به منافع جمعی است به‌طوری که روال انجام وظایف و رفاه اجتماعی زیر پا گذاشته شوند؛ آن هم همراه با پنهان‌کاری، خیانت، فریب و نادیده‌گرفتن ناجوانمردانه عواقب تلخشان برای عموم.
بنابر این تعریف، فساد، تنها یک مشکل سیاسی یا اقتصادی نیست، بلکه یک مسئله اخلاقی است. من می‌خواهم مجددا تأکید کنم که نگاه پدرم به فساد تنها به منزله یک مسئله سیاسی و اقتصادی نبود. بلکه او فساد را یک نقصان در شخصیت انسانی می‌دید. او فساد را به‌عنوان یک شیطان بزرگ می‌دید، تأکید می‌کنم نه یک مسئله سیاسی-اقتصادی، بلکه یک شیطان.
همچنین این کتاب، درباره تعریف ذات فساد و علل فساد بحث می‌کند. فقط فهرست‌وار می‌گویم و به جزئیات نمی‌پردازم. او علل را این‌طور می‌آورد؛ ضعف یا نبود رهبری و مناصب اصلی، ضعف آموزه‌های دینی و اخلاقی، استعمار، ضعف آموزشی، فقر، نبود نظام مجازات مفسدین، نبود یک محیط منتهی به رفتار‌های ضدفساد، ساختار دولت و قس‌علی‌هذا.
همان‌طور که گفتم کتاب به عملکرد فساد هم می‌پردازد، وارد جزئیات نمی‌شوم ولی اساسا پدرم تأکید دارد فساد منجر به تاراج سرمایه‌های کشور می‌شود، ناکارآمدی می‌آورد، بی‌اعتمادی به امور دیوانی و اجرائی می‌آورد و همین‌طور الی آخر. حالا بحث جالب‌تر سطوح فساد است که پدرم قائل به سه سطح بود؛ سطح اول، سطحی است که فساد هنوز محدود است، یعنی هنوز بر یک گستره وسیع از زندگی اثر نگذاشته. بنابراین در سطح اول فساد، هنوز ممکن است که افراد جامعه تماسی با مسئولان فاسد نداشته باشند یا کمترین تماس را داشته باشند، بدون اینکه مجبور باشند به مأموری رشوه دهند یا مورد اخاذی قرار گیرند.
پس می‌توان گفت مردم بدون ارتکاب عملی مفسدانه به هر آنچه از دولت می‌خواهند، می‌رسند، یعنی فساد در این سطح محدود به حلقه بالایی حاکمیت است. اما سطح دوم جایی است که فساد فراگیر می‌شود. فساد شایع و بر همه‌جا و همه‌کس حکم‌فرما می‌شود. کاری نیست در جامعه که بدون ارتکاب عمل مفسدانه میسر شود. این سطح برگرفته از یکی از کشورهای جنوب آسیاست که در اینجا ذکری از آن نشده ولی بی‌هیچ تردیدی، آن کشور اندونزی است. این مثال برای شما ملموس می‌کند که مراد از سطح دوم فساد که در آن فساد شایع و فراگیر است، چیست: «بلیت مسافرت هوایی و ریلی را در بازار سیاه می‌فروشند. همیشه تعداد مشخصی از بلیت‌ها قانونی فروخته می‌شوند و باقی در بازار سیاه عرضه می‌شوند. ظرفیت بلیت هوایی همیشه تکمیل بود ولی کسانی که از بازار سیاه بلیت تهیه می‌کردند، متعجب می‌شدند وقتی که سوار بر هواپیما می‌شدند و صندلی‌های اطرافشان را خالی می‌دیدند. تلفن‌ها خودکار نبودند و همیشه بایستی به اپراتورهای اتصال تلفن رشوه می‌دادید.
پستچی حق ماهانه‌ای از شما با عنوان «بخشش» می‌گرفت. مسئول دفتر انعامش را از پیش می‌گرفت تا نامه را به دست رئیسش برساند. متصدی تمبر اداره پست هیچ‌وقت پول خرد نداشت تا بقیه پول شما را بدهد و مضحکانه مدعی بود مبالغ قیمت همه تمبرهایش درشت‌اند. کسی آزمون گواهی‌نامه رانندگی را بدون دادن شیرینی به افسر پلیس، قبول نمی‌شد. هزاران خانه ازجمله خانه‌ای که من و پدرم در آن سکونت داشتیم، بایستی هزینه محافظت از امنیتشان را به یک گروه مخفی می‌دادند تا از حمله آنها یا گروه رقیبشان در امان باشند. پلیس هم می‌گفت ربطی به من ندارد. آتش‌نشانی به همه موارد اورژانسی پاسخ نمی‌داد. اگر انعام کافی نمی‌دادید رفتگران زباله‌ها را به حال خود رها می‌کردند، . حتی افراد همکار در یک اداره به هم رشوه می‌دادند. در وزارت خارجه مسئول متصدی اسکان دیپلمات‌های تازه ازخارج‌برگشته، از آنهایی که دستشان به‌جایی بند نبود، رشوه طلب می‌کرد» و قس‌علی‌هذا.
آنچه این تصویر نشان می‌دهد، این است که همه افراد جامعه از بالا تا پایین، برای داشتن یک زندگی طبیعی باید به نحوی مرتکب عمل مفسدانه شوند. این سطح دوم از فساد بود. تازه سطح سوم فساد جالب‌تر است. این سطح جایی است که در آن فساد با تخریب تاروپود جامعه، به‌خود تخریبی جامعه منجر می‌شود. من فکر می‌کنم تشخیص و ادراک این سطح سخت‌تر باشد. به این دلیل که ما باید از قبل آن را دیده باشیم یا درک کرده باشیم. می‌توانیم حالتی که فساد شایع و فراگیر است را درک کنیم ولی پرسش این است که آیا این فساد، جامعه را تخریب می‌کند؟
شاید همین‌جا باشد که پیوند جالب فساد با جنبش اجتماعی مطرح می‌شود. تا چه میزان تسلط فساد بر جامعه منتهی به واژگونی یک رژیم می‌شود؛ حالا چه کودتا باشد چه به شکل‌های دیگر. به‌هرحال، این مرتبط با سطوح فساد در جامعه است. دوست دارم این نکته را اضافه کنم و رسانه‌ها هم به این توجه کنند که سطح دوم که گفتیم، در آن فساد همه‌گیر و شایع است و همچنین در آن فساد، ابزار اصلی کاسبی دولت است را می‌توان با کلپتوکراسی (دُزدسالاری یا مدیریت دزدها) شناخت.
این‌ گونه‌ای است که در آن فساد ابزار اصلی اکتساب سرمایه محسوب می‌شود و من فکر می‌کنم با فارسی کمی که من می‌دانم و بحثی که پیش‌تر با دوستم سیدجواد میری و آقای خادم داشتم و با کمکی که دخترم از فرهنگ لغات گرفت، می‌شود آن را «دزدسالاری» نامید.
بنابراین من فکر می‌کنم باید براین نکته تأکید کنیم که ساختار حاکمیت، چه مردم‌سالاری و چه استبدادی، می‌تواند به‌شدت از فساد تأثیر یا شکل بگیرد به نحوی که ما در اشاره به این نوع خاص از حکومت ملزم به استفاده از اصطلاح حکومت کلپتوکراتیک بشویم، یعنی حکومتی که در آن روش اصلی و غالب اکتساب سرمایه از طریق ابزار فساد است: به‌عبارت صریح، فرمانروایی دزد‌هاست و دست آخر اجازه بدهید این را اضافه کنم که در اثر خودش، پدرم بحثی از کلپتوکراسی نمی‌کند و من در مقدمه‌ای که بر ویرایش جدید کتاب نوشته‌ام، معنی کلپتوکراسی یا نظام کلپتوکراتیک را بحث و تبیین کرده‌ام.
حالا به این می‌پردازیم که قبل‌تر گفتیم پدرم درباره پیشگیری از فساد نیز بحث می‌کند و خوب است گام‌هایی را که او فکر می‌کرد باید یک جامعه بردارد ذکر کنم. او می‌گفت: ما باید با شرایطی که فساد را تقلیل می‌دهد آشنا باشیم؛
الف- احساس تعلق مثبت به دولت و درگیری معنوی با وظیفه ملی پیشرفت از سوی عموم مردم و دیوانی‌ها.
ب- نظام اجرائی کارآمد و تصحیح مناسب ساختار سازوکار و قوانین دولتی به‌نحوی‌که از به‌وجود‌آمدن منابع فساد جلوگیری کند.
پ- شرایط تاریخی و جامعه‌شناسانه مطلوب.
ت- دایربودن یک نظام ارزشی ضدفساد.
ث- رهبری الهام‌بخش یک گروه با استانداردهای فکری و اخلاقی بالا.
ج- ملتی فهیم و باسواد که خودآگاهی‌بخش باشند و جریان امور را دنبال کنند.
باز هم می‌گویم اینها برای دادن یک تصویر کلی از گام‌های کاهش فسادی است که باید توسط دولت و جامعه برداشته شوند. این را هم دوست دارم بگویم آن فسادی که پدرم و یا بسیاری دیگر از محققان اشاره می‌کنند یک معضل قدیمی است و یک مشکل مختص به دنیای مدرن نیست. فساد یک جرم است در عین اینکه یک مسئله اخلاقی هم است و از گذشته در طول تاریخ توسط جوامع مختلف از سنت‌ها و تمدن‌های متفاوت شناسایی شده است و صدالبته ما به‌عنوان مسلمین علاقه‌مندیم رویکرد دانشمندان و امرای جامعه اسلامی را درباره فساد بدانیم. در میان نمونه‌های موردبررسی پدرم حقوق‌دانان مسلمی مثل احمدبن‌حنبل و ابوحنیفه هستند، در کنار امرای اولیه جامعه اسلامی که من فکر کنم یکی از نمونه‌ها که خیلی‌جالب بود در مورد امام علی(ع) باشد. روایت به این شکل است که امام علی هیأتی از ایران را به مهمانی پذیرفت و آنها هدایایی برای امام آورده بودند. امام علی(ع) به آنها گفت شما پیش‌تر مالیات خود را پرداختید و من تمایلی به پذیرفتن هدایای شما ندارم. یعنی چیزی بالاتر و بیشتر از مالیات قانونی از کسی طلب نمی‌کرد.
کلپتوکراسی
اما آنها مٌصر بودند که امام هدایای آنها را بپذیرد. پس امام برای آنکه دل آنها را نشکند (آن‌طورکه من برداشت می‌کنم) هدایا را قبول کرد ولی همه یا بخشی از مالیاتشان را به ایشان برگرداند. این نشان می‌دهد که بسیاردقیق و باریک‌بین بودند. او نمی‌خواست این‌طور قلمداد شود که از ملاقات‌کنندگانش انتفاع شخصی می‌برد. همه آنچه که از ملاقات‌کنندگان می‌خواست همان مالیاتی بود که وظیفه هر شخص بود نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر.
پس این نشان می‌دهد که حتی ۱۴۰۰ سال قبل هم در سنت‌های مختلف تمدن‌های گوناگون و در این مثال اخیر ما در تمدن اسلامی حس منصف‌بودن، حس درست‌بودن، تنفر از قانون‌شکنی، از تخطی از وظیفه و از تخطی از ارزش‌های اخلاقی را می‌بینید.
بنابراین تنها راه، آنچه که من فکر می‌کنم نقطه نظر پدرم بوده، تنها راه اینکه جامعه فساد را به حداقل برساند، داشتن جمعیتی متنفر از فساد باشد که منجر به تنفر از رهبران فاسد شود و آنها از مناصب قدرت پایین بیایند یا اصلا شرم کنند که خود را برای رهبری جامعه بالا بکشند.
پرسش من این است که اگر شما بخواهید میراث پدرتان یا همان جامعه‌شناسی فساد یا بگوییم مدلی که پدرتان آن را بسط داد را در میان یکی از نحله‌های جامعه‌شناسی مثل وبری، مارکسیستی یا پارسونزی در نظر بگیرید، آن را منحصربه‌فرد می‌دانید یا آن را رویکردی ترکیبی التقاطی می‌شمارید؟
این سؤال خوبی است. یعنی سؤال شما این است که آثار سیدحسین العطاس در باب فساد را چگونه در چارچوب نظری مارکسیستی، وبری، پارسونزی یا چارچوب‌های دیگر قرار می‌دهم.
یا شاید هم در یک چارچوب نو، چون که شما اصرار به اخلاق یا شخصیت مردم داشتید، چیزی که در چارچوب مارکسیستی نیست.
بله، درست است. احتمالا پدرم می‌گفت که رویکرد او بالاتر از رویکردهای موجود می‌رفته، چون او می‌گفت رویکرد مارکسیستی ناکافی است. چون توضیح پدیده را به مسائل طبقاتی تنزل می‌داد، درحالی‌که بحث ما در اینجا ورای مسئله طبقات است. همین‌طور او منتقد نگاه کارکردی به فساد است که متضمن این است که فساد در برخی موارد خوب است یا برای توسعه ضروری است.
بنابراین فکر می‌کنم او دغدغه‌های ساختاری را با دغدغه‌های عاملیتی ترکیب می‌کند؛ چون که او از وجود فاکتورهای ساختاری مانند چارچوب‌های قانونی، نظام اجرائی، آثار و عواقب استعمار که محیط و بستر لازم برای فساد را ایجاد می‌کنند، آگاه است و به‌طور هم‌زمان اهمیت زیادی برای نقش رهبری و فساد اولیای جامعه قائل است. چون اصلا او اعتقادی به تبیین صرفا ساختاری همه‌چیز ندارد و فضای زیادی را برای عاملیت قائل است. من این‌طور فکر می‌کنم.
بنابراین آن‌طور که من از صحبت شما می‌فهمم به یاد اریک فروم می‌افتم که در باب اهمیت شخصیت انسان سخن می‌گفت و تأکید بسیاری بر نقش «اخلاقیات» یا «آگاهی اخلاقی» یا «شکل‌دهی آگاهانه خود» داشت. آیا این در موازات با رویکرد پدرتان است؟
بله، فکر می‌کنم این‌طور باشد اگرچه در باب فساد به فروم اشاره نمی‌کند. اما در برخی آثار دیگرش از دانشمند هلندی یوهان هویزینگا (Johan Huizinga) نام می‌برد که به بحث درباره مفهوم ایده‌آل‌گرایی تاریخی زندگی و توسعه آن می‌پردازد. پدرم نقش ایده‌آل‌های برتر را مورد بحث قرار می‌دهد و پیشنهاد می‌کند که امرا در طول تاریخ، امیرانی بودند که طبق یک آرمان و ایده‌آل برتر حکومت می‌کردند که از ادراک و دانش امرای پیش از خود تحصیل کرده بودند، خیلی ساده‌تر بگویم همه فرمانروایان، این ایده‌آل‌های متعالی را ندارند.
فرمانروایان بزرگی در تاریخ هستند که خودشان مرام و شیوه حکومتی را با الهام و تأثیر از فرمانروایان و امرای بزرگ پیش از خود ساخته‌اند. اما امرا و فرمانروایان بسیاری در تاریخ هستند که اصلا چنین عظمتی را نیافریدند؛ چون تحت‌تأثیر آرمان متعالی زندگی و ایده‌آل برتر نبودند. اما هم هویزینگا و هم پدرم مثال‌هایی از این دست امرا آورده‌اند. به یاد دارم مثالی از هویزینگا نقل می‌کرد که در آن یک حاکم سوئدی، فکر کنم به‌نام چالز بولد، یک حاکم بزرگ پیش از خود که را الان نامش را به یاد ندارم بسیار تحسین می‌کرد. تا آن اندازه او را می‌ستود که حتی دوست داشت مانند او بمیرد. او تحت‌تأثیر شدید آن حکمران پیش از خود بود و وقتی شما از یک فرمانروای بزرگ الهام گرفته‌اید خودتان نیز فرمانروای بزرگی می‌شوید. بنابراین برای من بسیار جالب است که امروز به امرای جوامع اسلامی نگاه کنم. به نظر می‌رسد قلیلی از آنها و شاید نباشد کسی در میان آنها که از امام حسین(ع) الهام گرفته باشد یا امام علی(ع) را الگوی خود قرار داده باشد. به نظر می‌رسد بسیاری از آنها به شیوه یا متأثر با ارزش‌های مشترکی برای مثال با یزید حکومت می‌کنند که پدرم از آنها با عنوان تجسم تخریب و شرارت یاد می‌کند در نقطه مقابل آرمان تعالی.
نظرات کاربران
نظر شما

ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.

تازه‌ترین خبرها