کد خبر
8734
دولت، روشنفكران و توسعه در گفتوگو با سروش دباغ
روحانی از نخبگان کمک بیشتری بطلبد
سروش دباغ، يك پژوهشگر است. تحقيقات مهمي نيز در حوزه دين، فلسفه و ادبيات دارد. در عين حال در حلقه روشنفكران ديني محسوب ميشود و از اين رو پژوهشهايي در اين حوزه و كلا جامعه روشنفكري ايران دارد. به همين دليل با او كه اينك در تورنتوي كاناداست، به صورت تلفني، گفتوگويي انجام داديم تا از او به عنوان يك روشنفكر بپرسيم كه چرا همسلفانش چندان دغدغه توسعه ندارند و چرا در ايران پژوهشهاي توسعهمحور كم است و چرا نظريهپردازان ايراني بيشتر به دنبال دعواهاي ايدئولوژيك ديني و غيرديني و ماركسيسم و ليبراليسم بودهاند و اصولا اين روشنفكران تا چه اندازه ميتوانند به دولت روحاني كه داعيه توسعهگرايي دارد كمك كنند و دولت روحاني چه اندازه از نخبگان كمك ميگيرد. او نيز متواضعانه قبول كرد كه روشنفكران ايراني بايد بيشتر روي مدلهاي توسعه در ايران كار كنند ولو آنكه كارهاي درخور توجهي هم در اين حوزه از سوي انديشمندان ايراني ديده شده است. او همچنين معتقد است كه دولت روحاني بايد براي رساندن كشور به توسعه از نخبگان كمك بيشتري بطلبد.
نظريهپردازان بزرگي در حوزه توسعه در كشورهاي پيشرفته وجود داشتند و دارند. آيا در ايران نيز توسعه دغدغه روشنفكران و نظريهپردازان ايراني بوده است؟
توسعه جزو دغدغههاي روشنفكران ما، خصوصا در دهههاي اخير، بوده است. البته بايد تفاوتي بين روشنفكران قبل از انقلاب و روشنفكران بعد از انقلاب در اين باب قايل شد. قبل از انقلاب، مفهوم توسعه تحتالشعاع مفاهيمي چون غربزدگي و استعمار و استثمار و استحمار قرار گرفته بود. به همين دليل شايد به نحو جدي و تخصصي به قضيه توسعه پرداخته نميشد. استيلاي جنبش چپ بر جريان روشنفكري آن زمان بر آتش اين تنور ميدميد. هدف اصلي اين بود كه به جنبش جهاني سوسياليسم بپيونديم و از آليناسيون و ازخود بيگانگي به درآييم و به تعبير شريعتي انسان را از اسارت ماشينيسم در آوريم. جلالآلاحمد هم از «غربزدگي» سخن ميگفت؛ مقدم بر او احمد فرديد بود كه تحليلي فلسفي از اين مفهوم به دست داد. او كوشيد تا توضيح دهد كه غربزدگي به چه معناست و چرا تمدن ما ذيل تمدن مغرب زمين قرار گرفته. وي بر آن بود تا «حوالت تاريخي» ما را تبيين كند. در شرايطي كه گفتمان چپ غلبه بر فضاي روشنفكري آن دوران غلبه داشت، شايد صحبت كردن از توسعه به معناي امروزين چندان چنگي به دل نميزد. از طرف ديگر، تقابل بين حكومت و روشنفكران اجازه نميداد كسي از در آشتيجويي و مصالحه سخناني درباب آباداني مملكت بگويد. جايي خواندم يكي از مسوولان ساواك گفته بود ما ميخواستيم جلال آلاحمد را به سفر افغانستان بفرستيم تا وضعيت اسفبار آنجا را ببيند و بيمحابا و ويرانگر در نقد وضعيت داخل كشور سخن نگويد و ببينددرهمسايگي ما اوضاع چقدر خراب است. فضا به نحوي بود كه وقتي برخي از روشنفكران با هويدا، نخست وزير وقت، ديدار داشتند، چنانكه عباس ميلاني در كتاب «معماي هويدا» آورده، برخي از ايشان مواجهه تندي با هويدا داشتند، چون هر نوع تعامل و مصالحهيي با دولتمردان نامقبول مينمود. خليل ملكي هم كه از حزب توده جدا شد و نيروي سوم را پي افكند، به خاطر ديدارش با شاه سكه يك پول شد و طعنهاي فراواني را شنيد و به جان خريد. چنين فضايي اجازه نميداد روشنفكران به مقولاتي مانند توسعه بينديشند. البته بودند روشنفكراني كه در حاشيه به اين مقولات ميانديشيدند اما ترس از انگ مصالحه جو و همكاري با رژيم را خوردن، كار را سخت ميكرد و تتبع و تامل جدي در اين باب را به حاشيه ميراند. اين گفتمان كم و بيش تا سالهاي پاياني دهه 60 بر فضاي روشنفكري ايران سيطره شد. بعد از پايان جنگ ايران و عراق و آغاز دوراني كه به سازندگي موسوم گشت، هم اقتصاددانان و هم روشنفكران –خصوصا روشنفكراني كه با ايدههاي ليبراليستي همدلي داشتند- به مقوله توسعه پرداختند. البته تنها اين جماعت نبودند؛ افرادي مانند مرحوم عزتالله سحابي نيز دلمشغول مقوله توسعه بودند. ايشان مقالات متعددي در نشريه «ايران فردا» در نقد سياستهاي تعديل اقتصادي دولت هاشمي مينوشت و نظراتش را در باب توسعه ابراز ميكرد. قصه توسعه از اين زمان به بعد بيشتر مورد توجه روشنفكران كشور قرار گرفت. فيالمثل، عبدالكريم سروش در دهه هفتاد شمسي، در مقاله «فضيلت و معيشت» به مقوله توسعه و تفكيك ميان ارزشهاي خادم و مخدوم پرداخت. در دهههاي 70 و 80شاهد توجه جدي روشنفكران به مقوله توسعه هستيم؛ چپگرايان سعي در نقد وضعيت موجود داشتند و در مقابل، عدهيي از در تعامل با دولتهاي هاشمي و خاتمي بر آمدند.
جنش جهاني چپ از سال 1970 به بعد در قضيه توسعه دچار بحران نظريهپردازي شد و ديگر نظرياتشان در باب توسعه و وابستگي جايش را به نظريات مبتني بر نظام جهاني داد. چرا پيام و عواقب اين بحران دير به ايران رسيد و سالها طول كشيد تا روشنفكران چپگراي ايراني نيز متوجه اين بحران شوند و از منظر ديگري به توسعه بنگرند؟
بايد آسيبشناسي كرد و علل ناكامي جنبش چپ در ايران را بررسي كرد. يكي از كتابهاي خوبي كه در اين باب منتشر شده، كتاب «شورشيان آرمانخواه» نوشته مازيار بهروز است. ايشان توضيح ميدهد كه چه عللي باعث ناكامي جنبش چپ در ايران شد. براي اينكه پاسخ اين پرسش را دريابيم، بايد عنايت داشت كه در حزب توده، مهمترين حزب سياسي آن زمان كشور كه اكثر روشنفكران دلي در گرو آن داشتند يا عضو آن بودند، عموم مسائل حزبي تحت تاثير تحولاتي بود كه در بيرون از كشور اتفاق ميافتد. فيالمثل عدهيي تحت تاثير ايدههاي مائو در چين بودند، عدهيي تحت تاثير اتحاد جماهير شوروي بودند، برخي هم متاثر از كوبا و ويتنام؛ اينگونه اختلافها و نزاعهاي سياسي در دل اين حزب وجود داشت. عموم جهتگيريهاي سياسي رهبران حزب توده در آن روزگار از بيرون از مرزها هدايت ميشد و ايشان قويا تحت تاثير رهبران حزب كمونيست شوروي بودند. به همين دليل چريكهاي فدايي خلق سازمان مستقلي را تشكيل دادند، با اين نگرش كه نبايد در فعاليت سياسي تا اين حد تحت تاثير خارج از مرزها باشيم؛ بلكه بايد مشكلات و مسائل بومي خود را، به دست خويش صورتبندي كنيم و به طرف اهدافي مشخص و معين حركت كنيم. شريعتي و آلاحمد در عداد روشنفكراني بودند كه مسائلشان بومي بود؛ يعني اگر راجع به ماشينيسم و آليناسيون سخن ميگفتند و طعني بر تكنيك و مدرنيزاسيون مغرب زمين ميزدند و از «بازگشت به خويشتن» سخن ميگفتند، طرح اين مقولات به نزد ايشان ناظر به مسائل انضمامي جامعه ايران بود، نه اينكه مسائل خود را از آن سوي آبها برگيرند. پس از انقلاب و پس از فروپاشي گفتمان چپ كلاسيك در جهان در اواخر دهه 80 و اوايل دهه 90 ميلادي، فضاي انديشه نيز در ايران دستخوش تغيير و تحول شد. در قصه جدايي روشنفكراني چون خليل ملكي، داريوش آشوري و انورخامهيي و ديگران از حزب توده و حملات زيادي كه به ايشان صورت گرفت، ميتوان دريافت كه تا چه ميزان روشنفكران و سياسيون آن روزگار تحت سيطره و تاثيرحزب توده بودند. چند سال پيش، در لندن گفتوگويي كردم با حسن كامشاد، از مترجمان صاحب نام كشوركه آثار متعددي را ترجمه كرده؛ اين گفتوگو تحت عنوان «استالين مخوف باشد براي كفاره گناهانم» در نشريه «انديشه پويا» منتشر شد. در اين گفتوگو، كامشاد ميگويد كه روزگاري عضو حزب توده بوده، به همراه دوست نزديكش شاهرخ مسكوب اما بعدها از آن جدا شده؛ كتاب « استالين مخوف» را نيز به عنوان كفاره گناهان خويش و عضويتش در حزب توده و تصوير باطلي كه از استالين در آن ايام داشته، ترجمه كرده است. مرادم اين است كه روشنفكران و اهالي فرهنگ برجستهيي جذب اين حزب سياسي شده بودند؛ به نظر ميرسد در آن روزگار وابستگي حزب توده به حزب كمونيست شوروي برايشان مهم و مساله انگيز نبود. در پرتو درك امروزين از مفاهيم وابستگي و استقلال، ميتوان آن وضعيت را تحليل كرد؛ آن زمان تشخيص روشنفكران اين بوده كه حزب كمونيست شوروي، برادر بزرگ است و بايد با او همكاري كرد. اين وابستگي يكي از انتقادات جدياي است كه همواره به رهبران حزب توده وارد شده؛ چه از طرف منتقدان و چه از طرف بعضي از اعضاي درون حزب؛ اين وابستگي به جايي ميرسيد كه رهبران حزب در برههيي، از منافع ملي هم دفاع نميكردند و تلويحا و تصريحا منافع شوروي را رجحان ميبخشيدند. وقتي از اين دوره و فضاي سياسي فاصله گرفتيم، دغدغهها و صورتبندي مسائل سمت و سو و رنگ و بوي ديگري پيدا كرد، از جمله نسبت ما با توسعه كه ذيل دوگانه سنت و مدرنيته صورتبندي شد. مطلب ديگري كه در اين ميان بايد مدنظر قرار داد اين است كه توسعه، مساله فراخ و ذوابعادي است و پرداختن به آن كوشش جمعي متخصصان را ميطلبد. اگرچه براي نسبت سنجي ميان سنت و مدرنيته بايد متفكران و فيلسوفان و روشنفكران پا پيش بگذارند اما مساله از اين سطح فراتر است وكوشش عموم متخصصان علوم انساني را ميطلبد: اقتصاددانان، جامعهشناسان، روانشناسان و مردمشناسان. تمام اين متخصصان بايد دست به دست هم دهند و با اين مساله ذوابعاد و پيچيده، دست و پنجه نرم كنند و راهكارهايي را جهت توسعه يافتن مملكت ما در روزگار كنوني اقامه كنند.
كوششها از سوي متخصصين اين حوزه تا چه اندازه جدي بوده است؟ آيا آثار قابل توجهي هم در اين باب از سوي متخصصين امر ديدهايد؟
كتاب «ماچگونه ما شديم» نوشته صادق زيباكلام اثر خوبي است؛ كتاب «جامعهشناسي خودماني» نوشته حسن نراقي نيز كه يك اثر جامعه شناختي است، در مقام آسيبشناسي خلق و خوي ايرانيان به مثابه يكي از موانع توسعه، كار خوبي است؛ مقدم بر اين اثر، بايد از اثر ماندگار مرحوم بازرگان، «سازگاري ايراني»، نام برد كه چندين دهه پيش از انقلاب نوشته شده اما در تشخيص و آسيبشناسي خلق و خوي ايرانيها، همچنان بسيار رهگشاست؛ آثار خوب ديگري نيز در سالهاي اخير منتشر شده است. گشودگي نسبت به مقوله توسعه نسبت به دهههاي گذشته بيشتر شده است. در عين حال ميتوان و بايد از منظر اخلاقي نيز سخن گفت و توضيح داد كه توسعه چه نسبتي با اخلاق دارد و اصولا توسعه ميتواند چه تحولي در ارزشهاي برگرفته شده از سنت ستبر ايراني- اسلامي پديد آورد و جامعه سنتي ما چگونه ميتواند با اين تحولات كنار بيايد. خوشبختانه گفتوگوهايي در اين باب انجام شده و روشنفكران به برخي از اين سوالات پاسخ دادهاند اما همچنان به جد و جهد بيشتري در اين باب نياز داريم.
اما به نظر ميرسد موضوع گفتوگو مابين روشنفكران ما بيشتر حول مسائلي مانند دينگرايي و سكولاريسم و نزاعهاي چپگرايي و راستگرايي بوده است تا بحثهايي درباره مدلهاي توسعه. اينطور نيست؟
بله، درست است. مدلهاي توسعه كمتر در بين روشنفكران ما مورد بحث قرار گرفته است. اميدوارم از اين پس تاملات و گفتوگوها درباره مدلهاي توسعه در ايران بيشتر شود. امروزه، كمتر كساني نظيرمحمود سريعالقلم، استاد دانشگاه شهيد بهشتي دلمشغول اين امورند. درهرصورت، مقوله توسعه ذيل رابطه سنت و مدرنيته تعريف ميشود. وقتي از مدرنيته سخن ميگوييم، ممكن است مراد ارزشها و مفاهيم مدرن باشد؛ در عين حال ممكن است مدرنيزاسيون و نهادهاي مدرن جامعه مد نظر باشد. كثيري از مردم مدرنيزاسيون را ميبينند، فيالمثل ساختن فرهنگسراها و سينماها و اتوبانها را ميبينند، يا از اينترنت، فيس بوك و شبكههاي اجتماعي استفاده ميكنند؛ اينها يك سوي قضيه است. علاوه بر اين، مدرنيزاسيون و فرآوردههاي تكنولوژيك دنياي جديد، سويه نظري هم دارند؛ تبلت و تلفن همراه و ماهواره و شبكههاي اجتماعي و ابزار و ادوات تكنولوژيك جديد، نسبتي هم با ايدههاي مدرن دارند. نميگويم روشنفكران ما به اين موضوعات نپرداختهاند اما در مجموع به مقولات ديگر بيشتر پرداختهاند.
برخي روشنفكران معتقدند كه براي رسيدن به توسعه در ايران بايد يك تلفيق و تعاملي مابين سنت و مدرنيته ايجاد شود. اين نظريه را تاچه حد قبول داريد و تا چه حد اين نظريه توانسته موفق شود در پيريزي يك مدل توسعهيي در ايران؟
به نظرم جهدهايي در اين راستا صورت گرفته است. در دو دهه اخير، قرائتهاي نويني از دين كه مهمترين مولفه سنت است، به دست داده شده؛ برخي روشنفكران سعي كردهاند با بازخواني انتقادي سنت راه را براي توسعه و نهادينه شدن ارزشهاي مدرن باز كنند. يكي از موضوعاتي كه بهآن پرداخته شده عبارت است از نسبت ميان اخلاق و توسعه و تكنولوژي. اينكه آيا توسعه و ارزشهاي مدرن با ارزشهاي سنتي جامعه در تقابلند؟ در اين ميان، تبييني به دست داده شده كه مطابق با آن، با تفكيك ميان ارزشهاي جهانشمول و ارزشهاي بومي، ميتوان ابزار تكنولوژيك را اخذ ودر عين حال اخلاق درخور آن را نيز اختيار كرد. افراد با توسعه و تكنولوژي مواجههيي يكسان ندارند؛ برخي وقتي به توسعه فكر ميكنند به ميوههاي توسعه، يعني ابزار و ادوات تكنولوژيك كه نام بردم ميانديشند؛ به مساله استفاده كردن از اين ابزارها فكر ميكنند. به هر حال، در جامعهيي مانند ايران كه دين قدرت و دايره نفودزيادي دارد، وقتي از توسعه سخن ميگوييد، نميتوانيد توسعه را فارغ از دين پيش ببريد و تاثير دين و آموزههاي ديني و نهادهاي ديني را بر روند توسعه ناديده بگيريد. برخي ديگر نيز نه تنها به ميوههاي توسعه بلكه به ريشهها هم توجه دارند. به نزد ايشان، مقوله توسعه فقط به حلال و حرام محدود نميشود و از آن فراتر ميرود؛ از اين رو دلمشغول رابطه اخلاق و توسعه هستند. عليايحال به نظرم كار مهمي كه روشنفكران ميتوانند انجام دهند اين است كه نشان دهندكسي ميتواند به نحوي از انحاء همچنان سلوك ديني خود را حفظ كند و در عين حال به توسعه و لوازم آن ملتزم باشد؛ به نحوي كه علاوه بر استفاده از ابزار و ادوات تكنولوژيك، با مباني و ريشههاي توسعه نيز از در صلح و مرافقت درآيد. فكر ميكنم اين كار تا حدودي انجام شده است. در دولت هاشمي كه اكنون دولت روحاني نيز به نحوي در راستاي همان دولت است اين كار عملا آغاز شده بود و جد و جهدهاي فكري در كنار كوشش عملي تكنوكراتها انجام شده؛ ادامه همين روند ميتواند مسير توسعه يافتگي را هموار سازد. من از تعديل اقتصادي يا هر سياست اقتصادي ديگر دفاع نميكنم، چون حوزه كاريام اقتصاد نيست و صلاحيت ندارم در اين باب اتخاد موضع كنم اما معتقدم بايد نسبت سنجي ميان مباني توسعه با آموزههاي ديني بيش از گذشته انجام شود، ولوآنكه مقاومتهايي از سوي محافظهكاران سياسي و محافظهكاران ديني در اين باب صورت ميگيرد. اگر گرهگشاييهاي نظري در اين باب انجام شود، تصور ميكنم بار ما بيشتر بار ميشود. البته دركنار اين امر، آموزش هم خيلي مهم است؛ آموزش اگر نهادينه شود و سطح آگاهي در مقاطع متوسطه و عالي و نهادهاي مدني بالا رود، كمك ميكند فرآيندتوسعه هموار شود، و الا صرف بحثهاي نظري كفايت نميكند. شرط كافي هست اما شرط لازم نيست.
آيا دولت روحاني اين برنامهها را مدنظر دارد. اصولا هر دولتي نياز به حمايت و همكاري يكسري روشنفكرو نخبه دارد. آيا دولت روحاني از چنين حمايتي در بين نخبگان براي پيشبرد برنامههاي توسعهگرايانهاش استفاده ميكند؟
والله تصور ميكنم دولت بايد بيش از اين دست ياري به سوي نخبگان دراز كند. البته من ايران نيستم اما به مانند ديگر اهالي فكر و فرهنگ رويدادها را از طريق رسانهها و شبكههاي اجتماعي دنبال ميكنم. روشنفكران و همچنين طبقه متوسط نقش عمدهيي در پيروزي دولت روحاني داشتند. به نظر ميرسد تيم اقتصادي دولت روحاني به توسعه باور دارد. يادم هست هنگامي كه ايران بودم در جلساتي كه در مركز مطالعات استراتژيك زيرنظر دكتر نوبخت برگزار ميشد، شركت ميكردم؛ در كارگروه «اخلاق و اقتصاد». در آن جلسات ميديدم كه دوستان و همكاران مركز مطالعات استراتژيك دلمشغول توسعهاند و به توسعه پايدار باور دارند؛ توسعهيي كه تمام جنبههاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي را در برميگيرد. حال اينكه موانع موجودتا چه حد به آنها اجازه ميدهد كه موفق شوند بحث ديگري است. دولت براي برداشتن اين موانع بايد دست ياري به سوي نخبگان دراز كند؛ مثلا حال كه دولت درحال تهيه منشور شهروندي است بايد قضيه را جدي بگيرد و به وجوه مختلف آن بپردازد، چون بخشي از توسعه پايدارو همهجانبه، توسعه سياسي و توسعه فرهنگي است و مبتني بر رعايت حقوق شهروندي. تاكيد دولت هاشمي بيشتر روي توسعه اقتصادي بود، از اين رو توسعه پايدار چندان دردستور كار ايشان نبود. دولت خاتمي بنا داشت تا به توسعه در بخشهاي ديگر هم بپردازد؛ هر چند گفته ميشد ايشان توجهي به توسعه اقتصادي ندارد اما بعدها در نوشتهها و مصاحبههاي اقتصاددانان خواندم كه كارنامه اقتصادي دولت ايشان از كارنامه اقتصادي دولت احمدينژاد بسي بهتر و موفقتر بود؛ در عين حال دولت خاتمي موانع متعددي براي پي گرفتن برنامه توسعه پايدار داشت. دولت روحاني ميتواند از تجربه سه دولت پيشين استفاده كند و توسعه پايدار و جامعالاطراف را سرلوحه خود قرار دهد. فكر ميكنم عزم اين كار از سوي دولت وجود دارد. شناخت و داوري شخصيام از برخي اعضاي كابينه ايشان هم مويد همين امر است. البته موانع هم كم نيست اما اگرجناب روحاني در انديشه كارآمدي و كاميابي هستند كه حتما هستند، بايد بيشتر از نخبگان مدد بگيرند و به پايگاه اجتماعياي كه به ايشان راي دادند، بسي بيشتر توجه كنند تا اين حمايت برقرار بماند. يكي از آثار مثبت و ماندگاري كه دولت روحاني ميتواند از خود برجاي گذارد، تاسيس و نهادينه كردن سنديكاها و نهادهاي مدني است. چون عمر دولت روحاني چهار سال يا نهايتا هشت سال است اما نهادهاي مدني ميتوانند ماندگار باشند: صباگر چاره داري وقت وقت است. اگر بناست راهي گشوده شود، تصور ميكنم از همين مسير است.
برخي منتقدان اعتقاد دارند كه توجه به توسعه سياسي در اين مدت چند ماهه در اولويت كاري دولت روحاني نبوده. آيا اين نظر درست است؟
تصور ميكنم در اولويت دولت نبوده اما درك من از برنامههاي دولت روحاني و وعدههاي انتخاباتي شان و برخي كارهايي كه تاكنون صورت گرفته اين است كه ايشان به اهميت توسعه سياسي واقفند. در عين حال، جامعه مدني و طرفداران ايشان بايد تحقق اين امر را از ايشان بخواهند؛ هرچه تقاضاها بيشتر شود دولت را به سمت تحقق وعدههاي خود بيشتر سوق ميدهد. درهرصورت اگرچه تاكنون، توجه دولت بيشتر به مساله هستهيي و مسائل اقتصادي بوده اما گشايشهايي در حوزه فرهنگ نيز مشاهده كردهايم. مثلا وزارت ارشاد كنوني تفاوت آشكاري دارد با دوران سابق، همچنين است وضعيت در وزارت علوم. اينها را بايد ديد اما توقعات همچنان وجود دارد و «هزار باده ناخورده در رگ تاك است». به نظرم مسير، مسير درستي است، هرچند حركت كند است.
آيا دولت آقاي روحاني قدرت برداشتن موانع در امر توسعه پايدار را دارند؟
من سياستمدار نيستم اما روشن است كه فضاي كنوني سياسي كشور، صحنه زورآزمايي است و در اين مسابقه طناب كشي آقاي روحاني نبايد از پايگاه اجتماعي خود غافل شوند. بايد با مردم بيشتر سخن بگويند و از تجربه آقاي خاتمي درس بگيرند و به نهادهاي مدني توجه بيشتري داشته باشند. چون سرمايه اصلي ايشان طبقه متوسط، روشنفكران، دانشگاهيان و هنرمندان هستند و بس. اگر توقعات برآورده نشود، طبيعي است كه اين سرمايه اجتماعي از دست ميرود. بخش زيادي از كساني كه به آقاي روحاني راي دادند، به واسطه اعلام حمايت آقاي خاتمي و اصلاحطلبان از ايشان بوده، پس بايد از اين پايگاه اجتماعي بهره بيشتري گرفته شود. در هرصورت اگرچه گامهاي خوبي تاكنون برداشته شده اما ثبات قدم بيشتري لازم است. آقاي روحاني كه سياستمدار زبردستي هستند و با پيچ و خم فضاي سياسي كشور به خوبي آشنا، نبايد از اين سرمايه عظيم خود غفلت كنند، چون چيز ديگري در دستشان نيست؛ ضمانتي هم نيست كه اين سرمايه هميشه پشت سر ايشان بماند. اگر از اين سرمايه به خوبي استفاده نشود، درميان مدت و دراز مدت، از دست خواهد رفت و در بر پاشنه ديگري خواهد چرخيد.
منبع:اعتماد
نظريهپردازان بزرگي در حوزه توسعه در كشورهاي پيشرفته وجود داشتند و دارند. آيا در ايران نيز توسعه دغدغه روشنفكران و نظريهپردازان ايراني بوده است؟
توسعه جزو دغدغههاي روشنفكران ما، خصوصا در دهههاي اخير، بوده است. البته بايد تفاوتي بين روشنفكران قبل از انقلاب و روشنفكران بعد از انقلاب در اين باب قايل شد. قبل از انقلاب، مفهوم توسعه تحتالشعاع مفاهيمي چون غربزدگي و استعمار و استثمار و استحمار قرار گرفته بود. به همين دليل شايد به نحو جدي و تخصصي به قضيه توسعه پرداخته نميشد. استيلاي جنبش چپ بر جريان روشنفكري آن زمان بر آتش اين تنور ميدميد. هدف اصلي اين بود كه به جنبش جهاني سوسياليسم بپيونديم و از آليناسيون و ازخود بيگانگي به درآييم و به تعبير شريعتي انسان را از اسارت ماشينيسم در آوريم. جلالآلاحمد هم از «غربزدگي» سخن ميگفت؛ مقدم بر او احمد فرديد بود كه تحليلي فلسفي از اين مفهوم به دست داد. او كوشيد تا توضيح دهد كه غربزدگي به چه معناست و چرا تمدن ما ذيل تمدن مغرب زمين قرار گرفته. وي بر آن بود تا «حوالت تاريخي» ما را تبيين كند. در شرايطي كه گفتمان چپ غلبه بر فضاي روشنفكري آن دوران غلبه داشت، شايد صحبت كردن از توسعه به معناي امروزين چندان چنگي به دل نميزد. از طرف ديگر، تقابل بين حكومت و روشنفكران اجازه نميداد كسي از در آشتيجويي و مصالحه سخناني درباب آباداني مملكت بگويد. جايي خواندم يكي از مسوولان ساواك گفته بود ما ميخواستيم جلال آلاحمد را به سفر افغانستان بفرستيم تا وضعيت اسفبار آنجا را ببيند و بيمحابا و ويرانگر در نقد وضعيت داخل كشور سخن نگويد و ببينددرهمسايگي ما اوضاع چقدر خراب است. فضا به نحوي بود كه وقتي برخي از روشنفكران با هويدا، نخست وزير وقت، ديدار داشتند، چنانكه عباس ميلاني در كتاب «معماي هويدا» آورده، برخي از ايشان مواجهه تندي با هويدا داشتند، چون هر نوع تعامل و مصالحهيي با دولتمردان نامقبول مينمود. خليل ملكي هم كه از حزب توده جدا شد و نيروي سوم را پي افكند، به خاطر ديدارش با شاه سكه يك پول شد و طعنهاي فراواني را شنيد و به جان خريد. چنين فضايي اجازه نميداد روشنفكران به مقولاتي مانند توسعه بينديشند. البته بودند روشنفكراني كه در حاشيه به اين مقولات ميانديشيدند اما ترس از انگ مصالحه جو و همكاري با رژيم را خوردن، كار را سخت ميكرد و تتبع و تامل جدي در اين باب را به حاشيه ميراند. اين گفتمان كم و بيش تا سالهاي پاياني دهه 60 بر فضاي روشنفكري ايران سيطره شد. بعد از پايان جنگ ايران و عراق و آغاز دوراني كه به سازندگي موسوم گشت، هم اقتصاددانان و هم روشنفكران –خصوصا روشنفكراني كه با ايدههاي ليبراليستي همدلي داشتند- به مقوله توسعه پرداختند. البته تنها اين جماعت نبودند؛ افرادي مانند مرحوم عزتالله سحابي نيز دلمشغول مقوله توسعه بودند. ايشان مقالات متعددي در نشريه «ايران فردا» در نقد سياستهاي تعديل اقتصادي دولت هاشمي مينوشت و نظراتش را در باب توسعه ابراز ميكرد. قصه توسعه از اين زمان به بعد بيشتر مورد توجه روشنفكران كشور قرار گرفت. فيالمثل، عبدالكريم سروش در دهه هفتاد شمسي، در مقاله «فضيلت و معيشت» به مقوله توسعه و تفكيك ميان ارزشهاي خادم و مخدوم پرداخت. در دهههاي 70 و 80شاهد توجه جدي روشنفكران به مقوله توسعه هستيم؛ چپگرايان سعي در نقد وضعيت موجود داشتند و در مقابل، عدهيي از در تعامل با دولتهاي هاشمي و خاتمي بر آمدند.
جنش جهاني چپ از سال 1970 به بعد در قضيه توسعه دچار بحران نظريهپردازي شد و ديگر نظرياتشان در باب توسعه و وابستگي جايش را به نظريات مبتني بر نظام جهاني داد. چرا پيام و عواقب اين بحران دير به ايران رسيد و سالها طول كشيد تا روشنفكران چپگراي ايراني نيز متوجه اين بحران شوند و از منظر ديگري به توسعه بنگرند؟
بايد آسيبشناسي كرد و علل ناكامي جنبش چپ در ايران را بررسي كرد. يكي از كتابهاي خوبي كه در اين باب منتشر شده، كتاب «شورشيان آرمانخواه» نوشته مازيار بهروز است. ايشان توضيح ميدهد كه چه عللي باعث ناكامي جنبش چپ در ايران شد. براي اينكه پاسخ اين پرسش را دريابيم، بايد عنايت داشت كه در حزب توده، مهمترين حزب سياسي آن زمان كشور كه اكثر روشنفكران دلي در گرو آن داشتند يا عضو آن بودند، عموم مسائل حزبي تحت تاثير تحولاتي بود كه در بيرون از كشور اتفاق ميافتد. فيالمثل عدهيي تحت تاثير ايدههاي مائو در چين بودند، عدهيي تحت تاثير اتحاد جماهير شوروي بودند، برخي هم متاثر از كوبا و ويتنام؛ اينگونه اختلافها و نزاعهاي سياسي در دل اين حزب وجود داشت. عموم جهتگيريهاي سياسي رهبران حزب توده در آن روزگار از بيرون از مرزها هدايت ميشد و ايشان قويا تحت تاثير رهبران حزب كمونيست شوروي بودند. به همين دليل چريكهاي فدايي خلق سازمان مستقلي را تشكيل دادند، با اين نگرش كه نبايد در فعاليت سياسي تا اين حد تحت تاثير خارج از مرزها باشيم؛ بلكه بايد مشكلات و مسائل بومي خود را، به دست خويش صورتبندي كنيم و به طرف اهدافي مشخص و معين حركت كنيم. شريعتي و آلاحمد در عداد روشنفكراني بودند كه مسائلشان بومي بود؛ يعني اگر راجع به ماشينيسم و آليناسيون سخن ميگفتند و طعني بر تكنيك و مدرنيزاسيون مغرب زمين ميزدند و از «بازگشت به خويشتن» سخن ميگفتند، طرح اين مقولات به نزد ايشان ناظر به مسائل انضمامي جامعه ايران بود، نه اينكه مسائل خود را از آن سوي آبها برگيرند. پس از انقلاب و پس از فروپاشي گفتمان چپ كلاسيك در جهان در اواخر دهه 80 و اوايل دهه 90 ميلادي، فضاي انديشه نيز در ايران دستخوش تغيير و تحول شد. در قصه جدايي روشنفكراني چون خليل ملكي، داريوش آشوري و انورخامهيي و ديگران از حزب توده و حملات زيادي كه به ايشان صورت گرفت، ميتوان دريافت كه تا چه ميزان روشنفكران و سياسيون آن روزگار تحت سيطره و تاثيرحزب توده بودند. چند سال پيش، در لندن گفتوگويي كردم با حسن كامشاد، از مترجمان صاحب نام كشوركه آثار متعددي را ترجمه كرده؛ اين گفتوگو تحت عنوان «استالين مخوف باشد براي كفاره گناهانم» در نشريه «انديشه پويا» منتشر شد. در اين گفتوگو، كامشاد ميگويد كه روزگاري عضو حزب توده بوده، به همراه دوست نزديكش شاهرخ مسكوب اما بعدها از آن جدا شده؛ كتاب « استالين مخوف» را نيز به عنوان كفاره گناهان خويش و عضويتش در حزب توده و تصوير باطلي كه از استالين در آن ايام داشته، ترجمه كرده است. مرادم اين است كه روشنفكران و اهالي فرهنگ برجستهيي جذب اين حزب سياسي شده بودند؛ به نظر ميرسد در آن روزگار وابستگي حزب توده به حزب كمونيست شوروي برايشان مهم و مساله انگيز نبود. در پرتو درك امروزين از مفاهيم وابستگي و استقلال، ميتوان آن وضعيت را تحليل كرد؛ آن زمان تشخيص روشنفكران اين بوده كه حزب كمونيست شوروي، برادر بزرگ است و بايد با او همكاري كرد. اين وابستگي يكي از انتقادات جدياي است كه همواره به رهبران حزب توده وارد شده؛ چه از طرف منتقدان و چه از طرف بعضي از اعضاي درون حزب؛ اين وابستگي به جايي ميرسيد كه رهبران حزب در برههيي، از منافع ملي هم دفاع نميكردند و تلويحا و تصريحا منافع شوروي را رجحان ميبخشيدند. وقتي از اين دوره و فضاي سياسي فاصله گرفتيم، دغدغهها و صورتبندي مسائل سمت و سو و رنگ و بوي ديگري پيدا كرد، از جمله نسبت ما با توسعه كه ذيل دوگانه سنت و مدرنيته صورتبندي شد. مطلب ديگري كه در اين ميان بايد مدنظر قرار داد اين است كه توسعه، مساله فراخ و ذوابعادي است و پرداختن به آن كوشش جمعي متخصصان را ميطلبد. اگرچه براي نسبت سنجي ميان سنت و مدرنيته بايد متفكران و فيلسوفان و روشنفكران پا پيش بگذارند اما مساله از اين سطح فراتر است وكوشش عموم متخصصان علوم انساني را ميطلبد: اقتصاددانان، جامعهشناسان، روانشناسان و مردمشناسان. تمام اين متخصصان بايد دست به دست هم دهند و با اين مساله ذوابعاد و پيچيده، دست و پنجه نرم كنند و راهكارهايي را جهت توسعه يافتن مملكت ما در روزگار كنوني اقامه كنند.
كوششها از سوي متخصصين اين حوزه تا چه اندازه جدي بوده است؟ آيا آثار قابل توجهي هم در اين باب از سوي متخصصين امر ديدهايد؟
كتاب «ماچگونه ما شديم» نوشته صادق زيباكلام اثر خوبي است؛ كتاب «جامعهشناسي خودماني» نوشته حسن نراقي نيز كه يك اثر جامعه شناختي است، در مقام آسيبشناسي خلق و خوي ايرانيان به مثابه يكي از موانع توسعه، كار خوبي است؛ مقدم بر اين اثر، بايد از اثر ماندگار مرحوم بازرگان، «سازگاري ايراني»، نام برد كه چندين دهه پيش از انقلاب نوشته شده اما در تشخيص و آسيبشناسي خلق و خوي ايرانيها، همچنان بسيار رهگشاست؛ آثار خوب ديگري نيز در سالهاي اخير منتشر شده است. گشودگي نسبت به مقوله توسعه نسبت به دهههاي گذشته بيشتر شده است. در عين حال ميتوان و بايد از منظر اخلاقي نيز سخن گفت و توضيح داد كه توسعه چه نسبتي با اخلاق دارد و اصولا توسعه ميتواند چه تحولي در ارزشهاي برگرفته شده از سنت ستبر ايراني- اسلامي پديد آورد و جامعه سنتي ما چگونه ميتواند با اين تحولات كنار بيايد. خوشبختانه گفتوگوهايي در اين باب انجام شده و روشنفكران به برخي از اين سوالات پاسخ دادهاند اما همچنان به جد و جهد بيشتري در اين باب نياز داريم.
اما به نظر ميرسد موضوع گفتوگو مابين روشنفكران ما بيشتر حول مسائلي مانند دينگرايي و سكولاريسم و نزاعهاي چپگرايي و راستگرايي بوده است تا بحثهايي درباره مدلهاي توسعه. اينطور نيست؟
بله، درست است. مدلهاي توسعه كمتر در بين روشنفكران ما مورد بحث قرار گرفته است. اميدوارم از اين پس تاملات و گفتوگوها درباره مدلهاي توسعه در ايران بيشتر شود. امروزه، كمتر كساني نظيرمحمود سريعالقلم، استاد دانشگاه شهيد بهشتي دلمشغول اين امورند. درهرصورت، مقوله توسعه ذيل رابطه سنت و مدرنيته تعريف ميشود. وقتي از مدرنيته سخن ميگوييم، ممكن است مراد ارزشها و مفاهيم مدرن باشد؛ در عين حال ممكن است مدرنيزاسيون و نهادهاي مدرن جامعه مد نظر باشد. كثيري از مردم مدرنيزاسيون را ميبينند، فيالمثل ساختن فرهنگسراها و سينماها و اتوبانها را ميبينند، يا از اينترنت، فيس بوك و شبكههاي اجتماعي استفاده ميكنند؛ اينها يك سوي قضيه است. علاوه بر اين، مدرنيزاسيون و فرآوردههاي تكنولوژيك دنياي جديد، سويه نظري هم دارند؛ تبلت و تلفن همراه و ماهواره و شبكههاي اجتماعي و ابزار و ادوات تكنولوژيك جديد، نسبتي هم با ايدههاي مدرن دارند. نميگويم روشنفكران ما به اين موضوعات نپرداختهاند اما در مجموع به مقولات ديگر بيشتر پرداختهاند.
برخي روشنفكران معتقدند كه براي رسيدن به توسعه در ايران بايد يك تلفيق و تعاملي مابين سنت و مدرنيته ايجاد شود. اين نظريه را تاچه حد قبول داريد و تا چه حد اين نظريه توانسته موفق شود در پيريزي يك مدل توسعهيي در ايران؟
به نظرم جهدهايي در اين راستا صورت گرفته است. در دو دهه اخير، قرائتهاي نويني از دين كه مهمترين مولفه سنت است، به دست داده شده؛ برخي روشنفكران سعي كردهاند با بازخواني انتقادي سنت راه را براي توسعه و نهادينه شدن ارزشهاي مدرن باز كنند. يكي از موضوعاتي كه بهآن پرداخته شده عبارت است از نسبت ميان اخلاق و توسعه و تكنولوژي. اينكه آيا توسعه و ارزشهاي مدرن با ارزشهاي سنتي جامعه در تقابلند؟ در اين ميان، تبييني به دست داده شده كه مطابق با آن، با تفكيك ميان ارزشهاي جهانشمول و ارزشهاي بومي، ميتوان ابزار تكنولوژيك را اخذ ودر عين حال اخلاق درخور آن را نيز اختيار كرد. افراد با توسعه و تكنولوژي مواجههيي يكسان ندارند؛ برخي وقتي به توسعه فكر ميكنند به ميوههاي توسعه، يعني ابزار و ادوات تكنولوژيك كه نام بردم ميانديشند؛ به مساله استفاده كردن از اين ابزارها فكر ميكنند. به هر حال، در جامعهيي مانند ايران كه دين قدرت و دايره نفودزيادي دارد، وقتي از توسعه سخن ميگوييد، نميتوانيد توسعه را فارغ از دين پيش ببريد و تاثير دين و آموزههاي ديني و نهادهاي ديني را بر روند توسعه ناديده بگيريد. برخي ديگر نيز نه تنها به ميوههاي توسعه بلكه به ريشهها هم توجه دارند. به نزد ايشان، مقوله توسعه فقط به حلال و حرام محدود نميشود و از آن فراتر ميرود؛ از اين رو دلمشغول رابطه اخلاق و توسعه هستند. عليايحال به نظرم كار مهمي كه روشنفكران ميتوانند انجام دهند اين است كه نشان دهندكسي ميتواند به نحوي از انحاء همچنان سلوك ديني خود را حفظ كند و در عين حال به توسعه و لوازم آن ملتزم باشد؛ به نحوي كه علاوه بر استفاده از ابزار و ادوات تكنولوژيك، با مباني و ريشههاي توسعه نيز از در صلح و مرافقت درآيد. فكر ميكنم اين كار تا حدودي انجام شده است. در دولت هاشمي كه اكنون دولت روحاني نيز به نحوي در راستاي همان دولت است اين كار عملا آغاز شده بود و جد و جهدهاي فكري در كنار كوشش عملي تكنوكراتها انجام شده؛ ادامه همين روند ميتواند مسير توسعه يافتگي را هموار سازد. من از تعديل اقتصادي يا هر سياست اقتصادي ديگر دفاع نميكنم، چون حوزه كاريام اقتصاد نيست و صلاحيت ندارم در اين باب اتخاد موضع كنم اما معتقدم بايد نسبت سنجي ميان مباني توسعه با آموزههاي ديني بيش از گذشته انجام شود، ولوآنكه مقاومتهايي از سوي محافظهكاران سياسي و محافظهكاران ديني در اين باب صورت ميگيرد. اگر گرهگشاييهاي نظري در اين باب انجام شود، تصور ميكنم بار ما بيشتر بار ميشود. البته دركنار اين امر، آموزش هم خيلي مهم است؛ آموزش اگر نهادينه شود و سطح آگاهي در مقاطع متوسطه و عالي و نهادهاي مدني بالا رود، كمك ميكند فرآيندتوسعه هموار شود، و الا صرف بحثهاي نظري كفايت نميكند. شرط كافي هست اما شرط لازم نيست.
آيا دولت روحاني اين برنامهها را مدنظر دارد. اصولا هر دولتي نياز به حمايت و همكاري يكسري روشنفكرو نخبه دارد. آيا دولت روحاني از چنين حمايتي در بين نخبگان براي پيشبرد برنامههاي توسعهگرايانهاش استفاده ميكند؟
والله تصور ميكنم دولت بايد بيش از اين دست ياري به سوي نخبگان دراز كند. البته من ايران نيستم اما به مانند ديگر اهالي فكر و فرهنگ رويدادها را از طريق رسانهها و شبكههاي اجتماعي دنبال ميكنم. روشنفكران و همچنين طبقه متوسط نقش عمدهيي در پيروزي دولت روحاني داشتند. به نظر ميرسد تيم اقتصادي دولت روحاني به توسعه باور دارد. يادم هست هنگامي كه ايران بودم در جلساتي كه در مركز مطالعات استراتژيك زيرنظر دكتر نوبخت برگزار ميشد، شركت ميكردم؛ در كارگروه «اخلاق و اقتصاد». در آن جلسات ميديدم كه دوستان و همكاران مركز مطالعات استراتژيك دلمشغول توسعهاند و به توسعه پايدار باور دارند؛ توسعهيي كه تمام جنبههاي اقتصادي، فرهنگي و سياسي را در برميگيرد. حال اينكه موانع موجودتا چه حد به آنها اجازه ميدهد كه موفق شوند بحث ديگري است. دولت براي برداشتن اين موانع بايد دست ياري به سوي نخبگان دراز كند؛ مثلا حال كه دولت درحال تهيه منشور شهروندي است بايد قضيه را جدي بگيرد و به وجوه مختلف آن بپردازد، چون بخشي از توسعه پايدارو همهجانبه، توسعه سياسي و توسعه فرهنگي است و مبتني بر رعايت حقوق شهروندي. تاكيد دولت هاشمي بيشتر روي توسعه اقتصادي بود، از اين رو توسعه پايدار چندان دردستور كار ايشان نبود. دولت خاتمي بنا داشت تا به توسعه در بخشهاي ديگر هم بپردازد؛ هر چند گفته ميشد ايشان توجهي به توسعه اقتصادي ندارد اما بعدها در نوشتهها و مصاحبههاي اقتصاددانان خواندم كه كارنامه اقتصادي دولت ايشان از كارنامه اقتصادي دولت احمدينژاد بسي بهتر و موفقتر بود؛ در عين حال دولت خاتمي موانع متعددي براي پي گرفتن برنامه توسعه پايدار داشت. دولت روحاني ميتواند از تجربه سه دولت پيشين استفاده كند و توسعه پايدار و جامعالاطراف را سرلوحه خود قرار دهد. فكر ميكنم عزم اين كار از سوي دولت وجود دارد. شناخت و داوري شخصيام از برخي اعضاي كابينه ايشان هم مويد همين امر است. البته موانع هم كم نيست اما اگرجناب روحاني در انديشه كارآمدي و كاميابي هستند كه حتما هستند، بايد بيشتر از نخبگان مدد بگيرند و به پايگاه اجتماعياي كه به ايشان راي دادند، بسي بيشتر توجه كنند تا اين حمايت برقرار بماند. يكي از آثار مثبت و ماندگاري كه دولت روحاني ميتواند از خود برجاي گذارد، تاسيس و نهادينه كردن سنديكاها و نهادهاي مدني است. چون عمر دولت روحاني چهار سال يا نهايتا هشت سال است اما نهادهاي مدني ميتوانند ماندگار باشند: صباگر چاره داري وقت وقت است. اگر بناست راهي گشوده شود، تصور ميكنم از همين مسير است.
برخي منتقدان اعتقاد دارند كه توجه به توسعه سياسي در اين مدت چند ماهه در اولويت كاري دولت روحاني نبوده. آيا اين نظر درست است؟
تصور ميكنم در اولويت دولت نبوده اما درك من از برنامههاي دولت روحاني و وعدههاي انتخاباتي شان و برخي كارهايي كه تاكنون صورت گرفته اين است كه ايشان به اهميت توسعه سياسي واقفند. در عين حال، جامعه مدني و طرفداران ايشان بايد تحقق اين امر را از ايشان بخواهند؛ هرچه تقاضاها بيشتر شود دولت را به سمت تحقق وعدههاي خود بيشتر سوق ميدهد. درهرصورت اگرچه تاكنون، توجه دولت بيشتر به مساله هستهيي و مسائل اقتصادي بوده اما گشايشهايي در حوزه فرهنگ نيز مشاهده كردهايم. مثلا وزارت ارشاد كنوني تفاوت آشكاري دارد با دوران سابق، همچنين است وضعيت در وزارت علوم. اينها را بايد ديد اما توقعات همچنان وجود دارد و «هزار باده ناخورده در رگ تاك است». به نظرم مسير، مسير درستي است، هرچند حركت كند است.
آيا دولت آقاي روحاني قدرت برداشتن موانع در امر توسعه پايدار را دارند؟
من سياستمدار نيستم اما روشن است كه فضاي كنوني سياسي كشور، صحنه زورآزمايي است و در اين مسابقه طناب كشي آقاي روحاني نبايد از پايگاه اجتماعي خود غافل شوند. بايد با مردم بيشتر سخن بگويند و از تجربه آقاي خاتمي درس بگيرند و به نهادهاي مدني توجه بيشتري داشته باشند. چون سرمايه اصلي ايشان طبقه متوسط، روشنفكران، دانشگاهيان و هنرمندان هستند و بس. اگر توقعات برآورده نشود، طبيعي است كه اين سرمايه اجتماعي از دست ميرود. بخش زيادي از كساني كه به آقاي روحاني راي دادند، به واسطه اعلام حمايت آقاي خاتمي و اصلاحطلبان از ايشان بوده، پس بايد از اين پايگاه اجتماعي بهره بيشتري گرفته شود. در هرصورت اگرچه گامهاي خوبي تاكنون برداشته شده اما ثبات قدم بيشتري لازم است. آقاي روحاني كه سياستمدار زبردستي هستند و با پيچ و خم فضاي سياسي كشور به خوبي آشنا، نبايد از اين سرمايه عظيم خود غفلت كنند، چون چيز ديگري در دستشان نيست؛ ضمانتي هم نيست كه اين سرمايه هميشه پشت سر ايشان بماند. اگر از اين سرمايه به خوبي استفاده نشود، درميان مدت و دراز مدت، از دست خواهد رفت و در بر پاشنه ديگري خواهد چرخيد.
منبع:اعتماد
نظرات کاربران
تیتر داغ
-
افشاگری بزرگ زنگنه در باره بابک زنجانی
۲ ساعت پیش -
تغییرات سفره خانواده های شهرنشین ایرانی
۵ ساعت پیش -
جزئیات جدید از توافق پیشنهادی آتشبس در غزه
۱۸ ساعت پیش -
ناامیدی صنعتگران؛ صنایع در آذر نیمه تعطیل شدند
۲۰ ساعت پیش -
سرقت «۷۰ هزار لیتر» سوخت هواپیما در روز
۲۴ ساعت پیش -
آخرین وضعیت بازار رمزارزها در جهان
۱ روز پیش -
حقوق ماهانه در کشورهای عربی به دلار
۱ روز پیش -
تابک: تابآوری صنایع به انتها رسیده است
۱ روز پیش -
سیاهچالههای اقتصاد دستوری؛
۲ روز پیش -
سخنان پزشکیان تکراری شده است
۲ روز پیش
تازهترین خبرها
-
حرکت ماندگار حسن یزدانی
۲ روز پیش -
ایران شبیه ونزوئلا شد
۲ روز پیش -
تازه ترین تصمیم برای تقسیم پول نفت
۲ روز پیش -
سازوکار مجلس برای تامین فرآوردههای نفتی
۲ روز پیش -
هنر معامله با دونالد ترامپ
۲ روز پیش -
3 دلیل چند شغله شدن کارگران
۲ روز پیش -
فهرست بدهکاران بانکی با ۷۹۰همت بدهی معوق
۲ روز پیش -
دردسر تازه دولت برای کامیون داران
۲ روز پیش -
چرا ترامپ میخواهد گرینلند را بخرد؟
۲ روز پیش -
افشاگری بزرگ زنگنه در باره بابک زنجانی
۲ روز پیش -
بیست میلیون لیتر بنزین کجاست؟
۲ روز پیش -
تجربه نکبت بیاخلاقی در زندگی عمومی
۲ روز پیش -
نبرد چین و آمریکا بر سر ایران
۲ روز پیش -
سقط جنین به دلیل مشکلات معیشتی
۲ روز پیش -
وفاق سیاسی ونتیجه اقتصادی در اردن
۲ روز پیش -
تغییرات سفره خانواده های شهرنشین ایرانی
۲ روز پیش -
آیا میتوان عمر طولانیتری داشت؟
۲ روز پیش -
رهبر انقلاب پیام صادر کردند
۲ روز پیش -
حملات هوایی و توپخانه ترکیه به سوریه
۲ روز پیش -
اردوغان دوباره نامزد ریاست جمهوری میشود
۲ روز پیش -
ابلاغ بخشنامه تامین ارز شرکتهای دارویی
۲ روز پیش -
دستور دادگستری اصفهان درباره محسن رنانی
۲ روز پیش -
لیست غذای نونی بدون گوشت
۲ روز پیش -
سطح تابآوری دانشآموزان پایین آمده است
۲ روز پیش -
در صنعت دارو همه به یکدیگر بدهکارند
۲ روز پیش -
دستگیری شبکه عرفان حلقه در اردبیل
۲ روز پیش -
هوای تهران مطلوب شد
۲ روز پیش -
تخصیص ۳ میلیارد یورو به متهم اول چای دبش
۲ روز پیش -
تامین ارز دارو به شرط خرید اوراق گام
۲ روز پیش -
حذف رانت ارزی کامل نیست
۲ روز پیش -
آغاز بررسیهای لوایح پالرمو و CFT
۲ روز پیش -
عصبانیت بایدن از تصمیم مالک فیسبوک
۲ روز پیش -
پله - پله تا کامیابی یک بنگاه اقتصادی
۲ روز پیش -
معادله پیچیده تورم و دستمزد
۲ روز پیش -
ایرادات هیئت عالی نظارت بر بودجه ۱۴۰۴
۲ روز پیش -
سرقت «۷۰ هزار لیتر» سوخت هواپیما در روز
۲ روز پیش -
پرسش از تابوی افایتیاف
۲ روز پیش -
کشتی ارزی به سوی خشکی می رود
۲ روز پیش -
خصوصی سازی یعنی دادن قدرت به بخش خصوصی
۲ روز پیش -
آخرین وضعیت بازار رمزارزها در جهان
۲ روز پیش -
آیا پایتخت برفی میشود؟
۲ روز پیش -
ادامه نزاع انتخاباتی با سلاح استیضاح
۲ روز پیش -
ناترازی انرژی و گلوگاه حکمرانی
۲ روز پیش -
توقیف کارزار حمایت از محسن رنانی
۲ روز پیش -
حقوق ماهانه در کشورهای عربی به دلار
۲ روز پیش -
تابک: تابآوری صنایع به انتها رسیده است
۲ روز پیش -
سقوط بشار اسد از دیدگاه جان بولتون
۲ روز پیش
ساعت 24 از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.